Season 2, Part 7

1.4K 181 24
                                    

روز بعد...
جونگکوک از خونه برای رفتن به سرکار بیرون رفت
تهیونک اون روز کلاس نداشت و با خیال راحت خواب بود
با صدای زنگ گوشیش از خواب بیدار شد گوشی رو با گیجی برداشت و با صدای خواب الود جواب داد
-هوممم بله
جکسون از اونور خط گفت
-سلام تهیونگ خوبی؟ خواب بودی
تهیونگ با گیجی پرسید
-شما
با جوابی که شنید شوکه شده سیخ نشست
-اوه سلام استاد وانگ مشکلی پیش اومده؟
جکسون از اونور خط خندید
-نه مشکلی که پیش نیومده زنگ زدم هماهنگ کنیم همو ببینیم
تهیونگ اخم کرد
-خب گفتم که اونشب یکم سوتفاهم پیش اومد از دلت در بیارم
تهیونگ دستشو به موهاش کشید
-نیازی نیست من باید برم فعلا
و گوشی رو روی جکسون قطع کرد
از جاش بلند شد و به سمت اتاق سوفی رفت با دیدن سوفی که به صورت فرشته گونه ای خوابیده بود لبخندی زد و با ذهنی اشفته به اشپزخونه رفت
نمیدونست هدف جکسون از این کار چیه ولی مطمئن بود اگه جونگکوک میفهمید حسابی عصبانی میشد
پس بهترین کار حرف زدن با جیمین بود
گوشیش رو که تو جیب شلوار راحتیش گذاشته بود رو در اورد و با جیمین تماس گرفت
جیمین با صدای گرفتع جواب داد
-بر خروس بی محل لعنت
تهیونگ با این حرف جیمین تکخندی زد
-برو بابا چقدر میخوابی بیدار شو بیچاره یونگی از دستت چی میکشه مثل خرس قطبی هستی
جیمین از اونور خط فوش بارونش کرد
تهیونگ بخاطر صدای جیغ جیغوی جیمین گوشیو کمی از گوشش فاصله داد و بی مقدمه گفت
-استاد وانگ بهم زنگ زد
جیمین با جیغ گفت
-چیییی
-یواش کر شدم. بهم گفت بریم بیرون برای رفع سوتفاهم شب پارتی
بعد از کمی مکث جیمین گفت
-خب تو چی گفتی؟
-قبول نکردم
-چرا؟
تهیونگ اخم کرد
-میگی چرا؟ اولا ازش خوشم نمیاد دوما معلوم نیست هدفش چیه و سوما که مهمتر از همس جونگکوک خون به پا میکنه بفهمه تو چی میگی جیمین ها
جیمین اوهومی گفت
-خب راست میگی حالا شمارتو از کجا گیر اورده
-ایناش مهم نیست من حس میکنم این مشکوک میزنه اخه باباش رقیب کاری جونگکوکه این حجم از نزدیکی نرمال نیست
جیمین در جوابش گفت
-بهش نمیخوره اینجوری باشه
تهیونگ که از دفاع کردن جیمین از جکسون خسته شده بود گفت
-جیمین خستم کردی من برم صبحونه بخورم گشنمه
جیمین هوفی گفت
-باشه بای
تهیونگ گوشیو قطع کرد و رفت تا یه چیزی بخوره...
تهیونگ بعد از خوردن صبحونه به اتاق سوفی رفت و دید چشماش بازه و داره توی تختش دست و پا میزنه لبخندی زد و به سمتش رفت و از رو تخت برش داشت و بغلش کرد
-دختر خوشگلم بیدار شده
سوفی به حرفای ماماش میخندید
به سمت کمد سوفی رفت و یه دست لباس و حولشو و گیره ها و چهل گیسشو برداشت و سوفی رو توی اتاق خودشون برد و به سمت حموم اتاق رفت بعد از اینکه سوفی رو شست از حموم خارج شد و بعد از خشک کردنش بعد از پوشوندن پوشکش و عوض کردن لباسش موهای کوچولوش رو خرگوشی بست و بغلش کرد و نازش کرد
به صدای زنگ گوشیش سوفی رو روی تخت دراز کرد و عروسکشو بهش داد و با دیدن اسم جونگکوک لبخندی زد و جواب داد
-سلام عزیزم
صدای جونگکوک از اونور اومد
-تهیونگ حالت خوبه؟ سوفی خوبه؟
تهیونگ متعجب گفت
-اره؟ چرا چیزی شده؟
جونگکوک با صدای عصبی گفت
-میگن هوسوک از زندان ازاد شده با قید وثیقه نمیدونم چجوری ازادش کردن ترسیدم نیاد سراغتون
تهیونگ روی تخت نشست
-یعنی چی؟ چجوری ازاد شده؟ مگه شهر هرته
جونگکوک با صدای خشمگین گفت
-خودمم نمیدونم من تو راهم دارم میام
تهیونگ سری تکون داد
-باشه بیا
و گوشیو قطع کرد و با نگرانی به سوفی که با عروسکش بازی میکرد نگاه کرد
بعد از نیم ساعت صدای باز شدن در خونه اومد
تهیونگ سوفی رو برداشت و از اتاق خارج شد با دیدن جونگکوک سریع سمتش رفت و توی بغلش رفت
جونگکوک تهیونگ و سوفی رو توی بغلش گرفت
-نترس من پیشتونم
تهیونگ با صدای لرزون گفت
-اون میاد انتقام بگیره؟
جونگکوک هیشی گفت
-هیچی نمیشه جرئتشو نداره
تهیونگ خواست چیزی بگه که سوفی شروع به گریه کردن کرد تهیونگ تکونش داد تا ساکت بشه
جونگکوک کتش رو روی مبل پرت کرد
-باید مواظب باشیم نباید تنهایی از خونه بیرون بیای حتی دانشگاهتم...
تهیونگ حرفشو قطع کرد
-دانشگاهم چی؟ نمیتونیم تا ابد که اینجوری زندگی کنیم؟ خودت نمیری سرکار مگه؟
جونگکوک هوفی کشید
تهیونگ عصبی روی مبل نشست و سوفی رو کنارش گذاشت
-چه فرقی؟ تو فقط داری کاری میکنی من به اون دانشگاه نرم
جونگکوک عصبی دستشو به گردنش کشید
-چرا نمیفهمی تهیونگ من به خاطر خودتون میگم من خودم فرستادمت دانشگاه اونوقت داری اینو به من میگی
تهیونگ پوزخندی زد
-تو به من شک داری فکر میکنی ممکنه ولت کنم اره؟
جونگکوک اخم کرد
-چرت و پرت نگو تهیونگ
همون موقع گوشی تهیونگ زنگ خورد
تهیونگ گوشیشو برداشت و بدون نگاه کردن به شماره جواب داد
-بله
تهیونگ با شنیدن دوباره ی صدای جکسون اخم کرد
-بازم شما؟
تهیونگ در ادامه گفت
-من فعلا مساعد نیستم بعدا حرف میزنیم
و گوشیو قطع کرد
جونگکوک به سمتش رفت
-کی بود؟
تهیونگ گوشیشو روی میز انداخت
-باید بهت جواب پس بدم؟ مگه کسی به تو زنگ میزنه من میگم کی بود؟
جونگکوک با خشم گفت
-تهیونگ رو اعصاب من نرو من دارم تمام سعیمو برای محافظت از شما میکنم مزاحم بود؟ نکنه از طرف هوسوک باشه
تهیونگ نفس عمیقی کشید
-جکسون وانگ بود استادم
جونگکوک ناگهان عصبی شد
-اون چرا بهت زنگ میزنه شمارتو از کجا داره؟
تهیونگ سوفی رو تو بغل گرفت
-این الان مهمه؟ نمیدونم حتما از توی پرونده ای جایی در اورده
جونگکوک گوشی تهیونگ رو برداشت و نکاه کرد
-صبح هم بهت زنگ زده؟
تهیونگ جواب داد
-اره
جونگکوک دستاشو مشت کرد
-چرا؟
-گفت برای اونشب و رفع سوتفاهم همو ببینیم
جونگکوک نفس عصبی کشید
-چه سوتفاهمی این یارو داره رو مخم میره بعد میگی چرا حساسی اصلا به تو چیکار داره چرا به تو زنگ زده حتما کاری یا رفتاری ازت دیده که اینجوری رفتار میکنه هااا حتما چراغ سبز بهش نشون دادی
تهیونگ با عصبانیت بهش خیره شد
-تو واقعا به من شک کردی؟ به من که با اون همه سختی و زجری که بهم دادی پیشت موندم. دیگه نمیتونم با تو بمونم تو یه مریض روانی هستی که به همه چیز مشکوک...
با سیلی ای که به صورتش خورد حرفش نصفه موند و با بهت به مرد روبروش زل زد

ادامه دارد...

سلام دوستای خوبم امیدوارم از این پارت خوشتون اومده باشه و با نظراتتون حمایت کنین

Sinful love |kookv|Where stories live. Discover now