تهیونگ با دیدن اسم جکسون که ناچارا سیو کرده بود گوشی رو برداشت
-بله استاد
جکسون صداشو صاف کرد
-میشه وقتی تو کلاس درس نیستیم منو استاد صدا نکنی
تهیونگ از این بی پروایی دوبارش اخمی کرد
-امرتون؟
جکسون نگاهی به هوسوک که منتظر بهش خیره شده بود انداخت
-میخوام ببینم چرا نمیای دانشگاه اتفاقی افتاده؟
تهیونگ به سمت اتاق سوفی رفت تا چکش کنه
-نه اتفاقی نیوفتاده
جکسون ادامه داد
-پس چرا نمیای؟
تهیونگ که از سوال و جواب مرد به ستوه اومده بود گفت
-میام لطفا هی زنگ نزنین امار منو بگیرین شما برای همه دانشجوهاتون اینقدر پیگیرین؟
جکسون از این حرفش پوزخندی زد
-فقط برای کسایی که برام اهمیت دارن
تهیونگ که فکر کرد صحبت با این مرد بی فایدس سریع گفت
-من باید برم فعلا
و گوشی رو قطع کرد
جکسون لبخندی زد و هوسوک رو بهش گفت چیشد
-گوشی رو روم قطع کرد
هوسوک با تعجب پرسید
-پس چرا الان لبخند میزنی هی
جکسون خودش رو روی صندلی انداخت
-چون دوست دارم شکارم هی ازم دوری کنه و منو برای گرفتنش حریص تر کنه اون با اینکار منو تشنه تر میکنه برای به دست اوردنش
هوسوک ابروهاش بالا پریدن و فنجون قهوه اش رو برداشت و قبل نوشیدنش زمزمه کرد
-تو واقعا دیوونه ای
***
بین این همه مشکل این کارای جکسون واقعا رو مغزش بود اگه جونگکوک میفهمید حتما یه دعوایی درست میکرد پس تماس اخیر جکسون رو از تو گوشیش پاک کرد و به سوفی که داشت توی تختش با عروسک کوچیک خرسیش بازی میکرد نگاه کرد
اون واقعا عاشق درس خوندن بود بعد از جونگکوک و سوفی، درس خوندن جزو اولویات های زندگیش بود ولی الان جونگکوک منعش کرده بود جونگکوک رو درک میکرد بخاطر حساسیتش چون هوسوک برگشته بود و اون واقعا خطرناک بود ولی بازم نمیتونست تمام مدت عمرش رو بخاطر ترسای بیجا تو خونه بشینه پس تصمیم گرفت وقتی که جونگکوک اومد باهاش حرف بزنه و راضیش کنه که دانشگاهش رو بتونه ادامه بده چون نمیخواست خلاف حرف جونگکوک کاری کنه چون حوصله جنگ اعصاب دوباره نداشت
همون موقع گوشیش زنگ خورد و تهیونگ با دیدن اسم جونگکوک برداشت
-بله
-اماده شو میام دنبالت تا بریم دکتر برای سونوگرافی
تهیونگ هوفی کشید
-سوفی چی؟
صدای جونگکوک از پشت گوشی به گوشش خورد
-جیمین میاد مراقبشه
تهیونگ اوهومی گفت و بدون شنیدن ادامه حرف جونگکوک گوشی رو قطع کرد
واقعا الان حوصله این کارو نداشت حتی نمیدونست اون بچه رو میخواد یا نه اصلا اون بچه مشکل داذه یا نه ممکنه بهش اسیب بزنه دکتر گفته بود امکان بارداری دوباره تقریبا صفره و حالا تهیونگ باردار بود این یعنی حتما مشکلات سری پیش بدتر تکرار میشد
دستش رو روی سر سوفی کشید و بعد از نوازشش به سمت اتاقشون رفت تا اماده بشه
یک کراپ سفید و روش یه نیم کت نسکافه ای رنگ با شلوار همرنگش پوشید به سمت میز اریشی رفت و کمی بالم لب به لباش زد و از اتاق خارج شد همون موقع زنگ در خونه زده شد تهیونگ به سمت در رفت و در رو باز کرد با دیدن جیمین از جلوی در کنار رفت
جیمین با لبخند پررنگی اومد داخل
-تو چرا باز اخمات توی همه
تهیونگ نفس عمیقی کشید
-هیچی جیمین. دیگه توان تحمل مشکلات دوباره رو ندارم
جیمین با دیدن قیافه ی ناراحت تهیونگ سریع بغلش کرد
-هیچی نمیشه تهیونگ تو از پس همه مشکلات بر اومدی این سری هیچی نمیشه هر کاری به صلاحته انجام بده حتی اگه اون بچه رو نمیخوای میتونی سقطش کنی
تهیونگ اهی کشید و از بغل جیمین در اومد
-اونقدر هم که فکر میکنی راحت نیست جیمین من واقعا نمیدونم چیکار کنم خسته شدم
جیمین خواست حرفی بزنه که صدای گوشی تهیونگ بلند شد
جواب داد
-دم در منتظرتم عزیزم
تهیونگ باشه اب و گفت و گوشی رو قطع کرد
-جیمین من باید برم مراقب سوفی باش
جیمین سری تکون داد و دستشو به حالت دلداری روی شونه تهیونگ گذاشت
-خیالت راحت برو و بعدش تصمیم درست رو بگیر
تهیونگ بدون گفتن کفشاش رو پاش کرد و از خونه خارج شد بعد از گذشتن از نگهبانی با دیدن جونگکوک که به بیرون ماشین تکیه زده بود و منتظرش بود نگاه کرد مرد با کت و شلوار مشکی رنگش نفس گیر بنظر میرسید و این تهیونگ رو از خودش عصبانی میکرد که در مقابل جذابیت مرد همیشه زبونش بنده
تهیونگ به سمت ماشین رفت و جونگکوک در ماشین رو براش باز کرد و تهیونگ داخل ماشبن نشست
جونگکوک هم بعد سوار شد و به تهیونگ نگاه کرد
-حالت خوبه؟
تهیونگ سری تکون داد
-خوبم
جونگکوک حرکت کرد و به سمت مطب دکتر قبلی تهیونگ رفت
باد از مدتی به مقصد رسیدن و توی اون مدت هیچ حرفی بینشون رد و بدل نشد
جونگکوک ماشین رو پارک کرد و تهیونگ بی حرف از ماشبن پیاده شد
جونگکوک دستش رو به سمت تهیونگ درار کرد تا دستش رو بگیره و تهیونگ دلش میخواست بدون مخالفت درخواستشو قبول کنه پس دستشو گرفت و با هم وارد مطب دکتر شدن
بعد از صحبت با منشی جونگکوک کنار تهیونگ روی صندلی نشست و بعد از دقایقی که زن و مردی از اتاق دکتر خارج شدن جونگکوک و تهیونگ وارد اتاقش شدن
دکتر به نشونه احترام بلند شد و لبخندی زد
-سلام چطورین خوشحالم دوباره میبینمتون مشکلی وجود داره؟
تهیونگ روی صندلی نشست و جونگکوک هم کنارش نشست و شروع به حرف زدن کرد
-همسر من بارداره و میخوایم سونو انجام بدین تا مطمئن بشین
ابروهای دکتر بالا پرید
-درست شنیدم همسرتون بارداره؟ بعد از اون بارداری سخت امکانش تقریبا غیر ممکن بود خیلی برام جالبه لطفا شما روی تخت دراز بکشین
و به تهیونگ اشاره کرد
تهیونگ به سمت تخت رفت و کفشاشو در اورد و ذوی تخت دراز کشید
دکتر به سمتش رفت و بعد از بالا دادن لباسش و ریختن اون مایع سرد روی شکمش و استفاده از دستگاه نگاهی به مانیتور انداخت و لبخندی زد
-درسته شما پنج هفته میشه که باردارین واقعا بعضی وقتا بعضی معجزه ها علم پرشکی رو زیر سوال میبره
تهیونگ و جونگکوک به مانیتور نگاهی انداختن اون بچه خیلی خیلی کوچیک بود
جونگکوک لبخندی به تهیونگ زد
-مشکلی نیست؟
دکتر به مانیتور دوباره نگاه کرد
-فعلا مشکلی نیست باید چکاپ های ماهیانشون رو بیان اگه مشکلی باشه تو ماههای بعدی مشخص میشه فعلا اثری از مشکل نیست
جونگکوک سری تکون داد و بعد از پاک کردن شکم تهیونگ با دستمال و پایین کشیدن لباسش کمکش کرد تا از روی تخت بلند بشه
تهیونگ که صداش به ارومی شنیده میشد رو به دکتر گفت
-و اگه بخوام سقط کنم چی؟
با این حرفش جونگکوک ناباور بهش نگاه کرد...ادامه دارد...
سلام دوستای خوبم امیدوارم از این پارت خوشتون اومده باشه و با نظراتتون حمایت کنین تا به من انرژی بدین
YOU ARE READING
Sinful love |kookv|
Romanceتهیونگ با شکمی برامده کنار جیمین نشست و شروع به گریه کرد جیمین دلداریش داد -نگران نباش تهیونگ. خودم درستش میکنم جونگکوک باید بچشو قبول کنه باید پای کثافت کاریش بمونه Name: Sinful love Chanel: Kookvmoment Couples: Kookv, Yoonmin Writer: Maedeh وضع...