4

362 74 45
                                    

می سون با انداختن وزنش روی پای سمت راستش و جوویدن آدامسی اینو گفت و به پسر نگاه کرد

_ میبینم که این بار خیلی زود به خوک های بیمار راه ورود به مدرسه رو میدن

_ این مدتی که من نبودم ، تو و اون ...

با لبخند کریهی به پشت سر یونگی اشاره کرد و ادامه داد : پسره ی پررو سر و صدا کردین

سپس با حالت مسخره امیزی به یونگی نزدیک شد و در گوشش آرام طوری که فقط خودش بشنوه گفت : ببینم ، نمیخای از حال مادرت با خبر بشی؟ یا من بهش بگم که پسر نامشروعش حالا با همجنس خودش بازیش گرفته

هوسوک دست های یونگی که بسته میشدن و انگشت هاش به سفیدی میزد رو میتونست ببینه ، نمیتونست حرف های اون می سون رو بشنوه اما هر چی میگفت معلوم بود که این چیزی نیست که یونگی دلش بخاد بشنوه

همینکه خواست سمتش قدم برداره و دستش رو بگیره ، یونگی دست های مشت شده اش رو بالا اورد و روی فک پسر پایین اورد.

جیغ دانش آموزها هیچ کمکی نمیکرد و تنها هیجان رو بالا میبرد ، هر دو یقه های همدیگرو گرفته بودن اما تنها فردی که وحشیانه سعی میکرد عصبانیتش رو خالی کنه یونگی بود

لگدی به شکم پسر زد که باعث شد تعادلش رو از دست بده و کمی به عقب هل داده بشه ، همینکه یونگی خواست دوباره سمت پسر بره ، دو نفر از دوست های می سون دست هاشو محکم گرفتن و مانع حرکت کردنش شدن

هوسوک ترسیده سمت یونگی حرکت کرد و داد زد : ولش کنید شماها

اما تنها چیزی که دریافت کرد این بود که دو نفر دیگه اون رو به عقب کشیدن و وادارش کردن که با سکوت فقط تماشا کنه ، به مدرسه لعنتی فرستاد که حتی کادر آموزشی اش به دانش آموزها بی توجه بود و ناظمی اون هارو جدا نمیکرد ، تقریبا قسم خورد که همینکه تنبیهش تمام شد ، از پدرش بخاد یونگی رو نیز با خودش در مدارس خصوصی ثبتنام کنه تا هر دو از این رفتارها راحت بشن

_ تو حتی جرعت نداری تنهایی باهام روبه رو بشی

یونگی با فریاد اینو گفت و دوباره خودش رو تکونی داد که از دست اون پسرها ازاد بشه اما اون دو محکمتر از این حرف ها نگهش داشته بودن

می سون سرفه ای کرد و با قدم های بلندی سمت پسر قدم برداشت و مشتش رو در صورتش خالی کرد : خفه شو

هوسوک نمیدونست که اون لحظه باید چیکار کنه ، ناخوداگاه خودش رو تکون میداد تا ازاد بشه اما نمیتونست
می سون صورت یونگی که از مشتش به سمت چپ برگشته بود رو گرفت و دوباره سمت خودش برگردوند ، همینکه خواست مشت دوم رو راهی صورتش کنه صدای ناظم همه بچه هارو از هم پاشید





دقایقی رو کنار دفتر مدیر قدم میزد و بیخیال کلاس فیزیکش شده بود ، متوجه پارگی کنار لب و ابرو ی یونگی شده بود برای همین میخاست هر چه سریعتر حرف های اون مدیر بیخیال تمام بشه تا یونگی رو به درمانگاه مدرسه ببره

I was your loverWhere stories live. Discover now