11

285 58 50
                                    

این تعریف های دختر برای دوستش و دویدنش به سمت حیاط مدرسه باعث شد جیمین نیز پشت سر اون ها بدوه و از چیزی که میشنوه مطمعن بشه ، باورش نمیشد که هوسوک واقعا فکر های در سرش رو میخاست عملی کنه

بدون توجه به دو پسر پشت سرش که صداش میکردن ، با دو از پله ها پایین می اومد و حتی در اخر سه پله اخر رو پرید و خودش رو در حیاط پرت کرد

دایره بزرگی از دانش اموزها شکل گرفته بود و حالا حتی مطمعن تر شد ، جونگکوک و تهیونگ که حالا با نفس نفس زدن همراه اون سعی در کنار زدن جمعیت بودن ، خودشون رو نفرات اول رسوندن و به دو نفری که روبه روی هم ایستاده بودن رسوندن

هوسوک که انگار میخاست موقعیتش رو در مغز همه جا بده ، همانند مردهای با شخصیت و قدرتمند ایستاده بود و یکی از دست هاش رو در پالتو گران قیمت و زیبایش گذاشته بود
در چشم هاش بی حسی فریاد میزد و همه نگاه هارو پس میزد ، لبش برای پوزخند آماده بودن و سیبک گلوش بعد از قورت دادن هر بزاقی بالا و پایین میشد و این برای همه دانش اموزهای اطرافش اوج جذابیت بود

همیشه تظاهر کردن و نشون ندادن چهره پرانرژی و خوش خنده اش برایش سخت بود اما حالا کسی که روبه رویش بود فرق داشت ، اونی که با پوزخند وزنش رو روی یکی از پاهاش انداخته یونگی نبود ، پدرش نبود ، دوست های یونگی نبودن اون ... می سون بود

_ واقعا ... هممون رو شگفت زده کردی هوسوک

صدای می سون در گوش های هوسوک تکرار میشدن و این باعث میشد تیغ هایی که در قلبش فر‌و میرفتن رو بهتر احساس کنه ، صورتش پر از زخم شده بود و حالا مطمعن شد که جین اون رو به حال خودش رها نکرده

در چهره اش هیچ تغییری نداد و با همون نگاه سرد گفت : من دوست دارم همه رو شگفت زده کنم

می سون ابرویی بالا داد و چند قدمی به جلو برداشت اما همچنان فاصله زیادی با هوسوک داشت : چیه؟ یونگی برای تو درس عبرت نشد؟

هوسوک پوزخندی زد و زبونش رو روی دندون هاش کشید : میبینم که ... با نبودن یونگی ، حتی لکنتی که از ترس داشتی هم از بین رفته

می سون این حرف هوسوک عصبانیش کرده بود اما قهقه ای کرد و بعد از اون اخم کرد و غرید : دهنتو ببند

هوسوک چهره اش رودرهم کرد و گفت : چرا؟ جایگاه هامون رو میبینی؟ اونی که باید دهنشو ببنده تویی ، ترست با بوی بد دهنت تو‌هوا پخش شده و من بهش آلرژی دارم

می سون باورش نمیشد که از یونگی راحت شده بود ولی حالا تماما فکر خیال عای خودش بود و معرکه ی اصلی با اون پسره ی خودراضی شروع شده پس انگشتش رو تهدید وار بالا اورد و گفت : حد خودت رو بدون جانگ هوسوک ، اینجا هیچکس حق نداره با من گیر بیفته چون کمترینشون یونگی بود

_ اوه یونگی ... اما من یونگی نیستم می سون

لبخندی زد و کمی دور خودش چرخید : تو یونگی رو تهدید میکردی اما من ، دوست پسر مین یونگی ام

I was your loverTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon