33

196 51 49
                                    

زن همانند هوسوک با اخم نگاهش کرد و پرسید″جانگ هوسوک؟″

مو کاراملی دستش رو روی کمر پسرش گذاشت و جواب داد″خ،خودم هستم″

زن بی مکث،دستش رو در جیب پالتواش کرد و با دراوردن کارت و برگه ی تا شده ای،اون هارو روبه رویش گرفت. به کارت اشاره ای کرد و گفت″از اداره ی پلیس هستم و،″

این بار برگه ای مهر و امضا شده با نوشته های چند خطی رو به رواش گرفته شد و صدای زن بیشتر گیجش کرد″ما حکم قانونی ورود به خونه شما رو داریم.لطفا با ماموران پلیس همکاری کنید″

هوسوک توانایی درک اوضاع رو نداشت.اخمش نشان از گیجی اش بود.هر بار بیشتر مینی رو به خودش میفشرد،انگار میخواست با این کار از خودشون در برابر ماموران پلیس محافظت کنه

مکث طولانی مو‌کاراملی باعث شد اون زن کمی از مقابل هوسوک کنار بره و این نوعی اجازه برای ورود ماموران فرم پوش به خونه بود

″چی شده؟″
صدای آجوما بود که هوسوک رو از حالت بهت زده‌اش بیرون می اورد.پسر به اطرافش نگاه کرد که هر کدوم از اون ها به سرعت و با دقت در حال گشتن در قسمتی از خونه بودن و اون حتی نمیدونست دلیل همه این ها چیه

حواسش رو جمع کرد و از زن کناری اش پرسید″د،دنبال چی میگردین؟حق ندارید به وسایل خونه ام دست بزنید″

آلی سئو نگاه کوتاهی به هوسوک انداخت و اخمش رو غلیظ تر کرد اما به جای جواب دادن به پسری که قدش از اون بلندتر بود با صدای بلندی گفت ″دو نفرتون به طبقه های بالا بره″

سپس با حالت دست به سینه ای کامل به سمت هوسوک برگشت و پرسید″با این بچه چه نسبتی داری؟″

هوسوک پسر در آغوشش رو روی زمین،پشت سر خودش گذاشت و از اینکه مینی عادت داشت پاهاش و پاهای یونگی رو بگیره خوشحال بود؛حداقل میدونست قراره همینجا بایسته و لازم نبود تو این شرایط دنبالش بدوه

″چه دلیلی منو مجبور میکنه که به سوالات شما پاسخ بدم؟″
هوسوک اینو گفت و با پوزخند افسر مواجه شد

″فکر نمیکنی که باید به جای این حرفت،خودت مکانشون رو بگی؟″
آلی سئو به هوسوک فرصت جواب دادن رو نداد و دوباره بی هیچ اجازه ای به سمت پله ها حرکت کرد.

مو کاراملی،مینی رو به دست اجوما سپرد و دست های لرزونش رو به سختی تونستن تماسی رو با یونگی وصل کنن.حتما اون میدونست که چه خبر شده یا حداقل سریع به دادش میرسید
″یونگی″

″هوسوک الان کار دارم″

صدای یونگی دست کمی از صدای خودش نداشت و اظطراب از اون مشهود بود،در ذهنش سپرد که بعد دلیلش رو بپرسه اما حالا کار مهمتری داشت پس تلفن رو بیشتر به گوشش چسبوند و به سمت راه پله ها دوید″یونگی لطفا گوش کن؛نمیدونم اینجا چه خبر شده مامورای پلیس دارن تمام خونه رو بهم میریزن″

I was your loverWhere stories live. Discover now