با عصبانیت در اتاق رو محکم به هم زد... از بس عصبی بود ترجیح داد برای آروم تر شدنش به جای آسانسور از پله ها بره پایین...
موقع پایین رفتن به اتفاقات این دوروز فکر کرد...
دیروز سر تمرین رقص یک حرکتی باید تمرین میکردن که توی اون حرکت جونگکوک باید جیمین رو از زمین بلند میکرد...
موقع تمرین جونگکوک برای اذیت کردن جیمین اون رو چند دور چرخوند و به جیغ جیغاش توجه نکرد که باعث شد جیمین گردنش رو گاز بگیره... و خب تهیونگ که شاهد ماجرا بود به کرم ریزیشون ملحق شد و به شوخی با جونگکوک دعوا گرفت ... چون مصلن جیمین رو اذیت کرده...
همه چیز تا اینجا خوب بود البته اگه استفی که از ماجرا فیلم میگرفت رو فاکتور بگیریم...
متاسفانه فیلم دعوا پخش شد و باعث شد جونگکوک به شدت هیت بگیره...
کاش خدا نسل شیپر های تعصبی و سولو استن هارو منقرض کنه...
جونگکوک بخاطر این موضوع حتی تحدید به مرگ شده بود... و کمپانی هم میخواست چند وقت توی رسانه ها دیده نشه... تقصیر اون چی بود... چرا میخواستن مجبورش کنن برای مدتی کار مورد علاقش و دوستاش رو ول کنه... حالا که انقدر به پخش موزیک ویدیوی جدیدشون نزدیک بودن... یعنی انقدر کمپانی بی عرضه بود که نمیتونست با یه بیانیه ماجرارو توضیح بده... واقعن این دیگه چجورش بود
به پارکینگ که رسید سریع به سمت ماشینش رفت که یهو حس کرد از پشت سرش صدای پا میاد... ولی وقتی برگشت کسی رو پشت سرش ندید...
با فکر به اینکه خیالاتی شده خواست به مسیرش ادامه بده که ناگهان مشتی از ناکجا آباد اومد و زیر چشم راستش نشست...از شدت ضربه روی زمین افتاد... با پشت دست خون روی لبش رو پاک کرد و به چهارنفر سیاهپوش که ماسک داشتن چشم دوخت...
با عصبانیت غرید
_چی میخواید لعنتیا...
صدای زمخت یکیشون بلند شد...
+این اخرین هشدارمونه جئون... دیگه سعی نکن خودتو بین تهیونگ و جیمین بندازی...
بعد به سمتش اومدن و خواستن زیر مشت و لگد بگیرنش ولی انگار جئون جونگکوک ورزشکار رو دست کم گرفته بودن...
توی پنج دقیقه هرچهار مرد نقش زمین شده بودن... جونگکوک بدون توجه به ناله های درناک اون چهارنفر سوار ماشین شد و خشمش رو روی پدال گاز خالی کرد...
با سرعت رانندگی میکرد حتی نمیدونست کجا... به خودش که اومد توی جاده ی بوسان بود... بد نبود یه سر به خانوادش بزنه...
با فکر به این سرعتش رو بیشتر کرد...
************************
چند ساعت بعد به بوسان رسیده بود... بارون نم نم میبارید... اعصابش تازه یکم آروم گرفته بود که زنگ گوشیش به صدا در اومد... با دیدن اسم روی گوشی دوباره آتیش خشم درونش شعله ور شد...
![](https://img.wattpad.com/cover/315013699-288-k976965.jpg)
KAMU SEDANG MEMBACA
why?
Fiksi Penggemarیه ریل لایف از زندگی خودم در قالب داستان من معتقدم درون گراها هم یه جایی کم میارن و دلشون میخواد از خودشون و زندگیشون برای دیگران حرف بزنن من الان دقیقن توی همون نقطم؟ ___________________________________ +تو...تو چطور با وجود این همه سختی بازم طاقت...