18.این دیگه چه کوفتیه...

179 46 62
                                        

روز ها آروم آروم و خیلی دراماتیک میگذشت... البته دراماتیک برای جین... فکر کن دوتا کراشات بیست و چهار ساعته هواسشون بهت باشه و نذارن آب تو دلت تکون بخوره... قطعن خیلی دراماتیکه و صد البته هارت پودر کن...

آها گفتم آروم میگذشت... باید بگم که زندگی همیشه آروم نیست... یهویی همینجوری که داری توی مسیر زندگی با آرامش راه میری یکی یه سنگ کوچولو میندازه جلوت و شپلق... کله پا میشی رو زمین... بعدش دیگه آیا بتونی بلند بشی آیا نتونی...

خب الان من که نه ولی یه نفر میخواد یه سنگ خوشگل قرمز رنگ بندازه جلوی پای سوکجین... حالا چرا قرمز خودتون میفهمید...

بگذریم بریم ببینیم کی این سنگ خوشگل اعصاب خورد کن رو قراره بندازه جلوی پای سوکجینیمون...

برخلاف اکثریت آدما سوکجین عاشق درس خوندنه... بخاطر همین با کلی اسرار و خوردن کله پی دی نیم بلاخره اجازه رفتن به دانشگاهو گرفت... کیه که بتونه در برابر سوکجین مخالفت کنه... اون صبحا میرفت دانشگاه و بعدش تا شب تمرین میکرد... شب هم دوساعت درس میخوند و بعدشم میخوابید...

همه چیز خوب بود تا اینکه یکی از بچه های دانشگاه به اسم مین کیو که از قضا روی سوکجین کراش خیلی سفت و سختی داره بهش پیشنهاد داد اخر هفته به پارتی توی خونش بیاد... البته که با هسو چون تموم‌ دانشگاه میدونستن سوکجین بدون هسو آب هم نمیخوره‌... و البته که تهکوک هم میدونستن و این مسئله همیشه باعث حسادتشون میشد که البته اونا انکارش میکردن ولی خب قشنگ تابلوعه دیگه..

از بحث دور نشیم... سوکجین اول میخواست درخواست مین کیو رو رد کنه ولی با فکر به زندگی یکنواخت این چند وقته و علاقه بارزش به شکستن قوانین قبول کرد که بعد از رفتن مین کیو با کتک ها و فحش هایی که هسو بهش میداد رو به رو شد

-پسره دیوونه همون دوهفته پیش توی بوسان نزدیک بود به فاک بری باز کله خرابی میکنی... میییم پیرتی.. گمشو بابا ایندفعه جونگکوک و تهیونگ نیستن کونتو نجات بدن...

جین خنده بلندی کرد

_یااا هسو چرا انقدر بی ادب شدی... اگه به اون دوتا باشه که تا پارتی هم همراهم میان

و بعد نیشش رو جوری باز کرد که هسو فکر کرد اگه یکم بیشتر باز کنه تا توی معدشو هم میتونه ببینه...

-خیله خب حالا ببند اون نیش بی صاحابو معدتم زد بیرون... اول ببین اصلن میذارن بری... که مطمعنم اگه بفهمن توی خونت زنجیرت میکنن

جین خنده ارومی کرد و جلوتر از هسو راه افتاد...

_کی گفته اصلن قراره بفهمن... اگه هم بفهمن کیم سوکجین رو‌ دست کم نگیر... بعدشم انقدر حرص نزن جوش میزنی

بعد بدون توجه به فحش های ناموسی و مثبت هیجده هسو دستشو به نشونه خدافظی براش تکون داد و سوار ماشینش شد...این ماشین رو کمپانی بهش داده بود تا رفت و آمدش راحت تر بشه... ماشین رو روشن کرد و با سرعت به سمت کمپانی روند...

why?Where stories live. Discover now