17.ما...

181 38 65
                                    

فردای اون روز که به سئول رسیدن جونگکوک و تهیونگ طی یک جلسه فوق العاده باهم دیگه تصمیم گرفتن جین کوچولومون رو بخاطر قانون شکنیش تنبیه کنن... و چه تنبیهی بهتر از بی محلی کردن؟

جین از اینکه کسی بهش بی محلی کنه متنفر بود... مخصوصن اشخاصی که براش مهم باشن... و قطعن تهکوک دست روی نقطه ضعف جین گذاشته بودن...

جین از صبح که برای تمرین وارد کمپانی شده بود ، با بی محلی های تهکوک مواجه شده بود... دیگه مثل هر روز جونگکوک صبحونه های دست پخت خودش رو براش نیاورده بود... یا وقتی موقع تمرین زمین خورد تهیونگ نوازشش نکرد تا دردش کم بشه... جونگکوک بعد تمرین بغلش نکرد تا خستگیش در بره... تهیونگ براش ناهار نخرید... جونگکوک براش شیرموز درست نکرد... تهیونگ با شیرین زبونیاش و جوک های عجیب غریب و مسخرش نخندوندش... همه اینا باعث بغض بزرگی توی گلوی جین شدن... میتونست حدس بزنه دلیل این رفتاراشون چیه... ولی به طرز عجیبی از بی محلیاشون قلبش به درد اومده بود... حس میکرد یه چیز خیلی بزرگ راه گلوش رو بسته و نمیتونه نفس بکشه... با بیحالی و چهره ای که ناراحتی ازش داد میزد گوشه سالن نشست و به تمرین بقیه خیره شد... خب بقیه که نه نگاهش فقط میخ دونفر بود... اوه بله حدستون درسته...تهکوک

هوسوک هیونگ که متوجه ناراحتی جینی همیشه شادش شده بود به سمتش رفت و کنارش نشست

=چی موش کوچولوی مارو ناراحت کرده

جین با بغض لباش رو جمع کرد...

_ته ته هیونگی و کوکو هیونگ باهام قهر کردن

بعد قطره اشکی که از چشمای درشت خوش رنگش به پایین لیز خورد رو با انگشتای ظریفش پاک کرد...

هوسوک با لبخند دستی روی موهای جین که تازگی ها آبیش کرده بود کشید...

=موش کوچولو چیکار کرده که تهیونگ و جونگکوک ازش ناراحتن...

جین تموم ماجرا رو برای هوپی هیونگ مهربونش تعریف کرد...

هوسوک با لبخندی که لبای قشنگش رو ترک نمیکرد دوباره به حرف اومد...

=کاری که کردی خیلی خطرناک بود موش کوچولو... ممکن بود اتفاق بدتری بیفته... ولی هوپی هیونگت بهت کمک میکنه چون از کارت پشیمونی...

جین با خودش گفت نه پشیمون نیستم ، نگرانی کوکو هیونگ و ته ته هیونگی رو دوست داشت... ولی برای اینکه هوپی هیونگش‌ کمکش کنه سرش رو به نشونه مثبت تکون داد...

=خب موش موشکِ هوپی هیونگ نظرت چیه دوتایی بریم شهربازی و حسابی خوش بگذرونیم هوم...

این حرفا رو بلند میگفت جوری که به گوش تهکوک هم برسه..‌.
جین از همه جا بیخبر با شنیدن اسم شهربازی چشماش از ذوق درخشید

_جدی میگی هوپی هیونگ؟

هوسوک‌ لبخندش رو‌ پرنگ تر از قبل به روش پاشید...

why?Donde viven las historias. Descúbrelo ahora