سلام:)
من این ریل لایف رو فقط برای دل خودم مینویسم حتی اگه هیچ خواننده ای نداشته باشه هیچ اعتراضی ندارم فقط با نوشتن این میخوام خودمو خالی کنم...
درون گراها هم گاهی میتونن درد و دل کنن و از زندگی گله کنن مگه نه؟
این داستان تا نوزده سالگی شخصیت اصلی دقیقن داستان زندگی منه و چون نمیخوام نصفه و روی هوا تمومش کنم یکم رویاهای فانتزی خودمو بهش اضافه میکنم دقیقن از بعد از نوزده سالگی شخصیت اصلی
کاپل داستان کاپلای مورد علاقمه من همیشه بین تهجین و کوکجین دودلم ولی میخوام اینجا تهجینکوک بنویسم
شخصیت اصلی داستان که خود منه .. سوکجینه و خب من چون شباهت شخصیتی زیادی به جین دارم حتی دوستام هم بهم میگن بخاطر همین جین رو انتخاب کردم
بازم میگم اصلن توقع حمایت شدن ندارم و صرفن جهت آرامش و خالی کردن خودم این فیک رو مینویسم
ولی اگه یکی هم پیدا شد که بخونتش خوشحال میشم
و یه چیز دیگه اینو نمینویسم صرفن جهت اینکه بهم ترحم بشه چون من از ترحم متنفرم بخاطر همین افراد انگشت شماری فقط از زندگیم خبر دارن اونم نه همش پس اگه میخونید بدون هیچ حس ترحمی بخونید...
اوه زیاد حرف زدم:)
خب هنوز خیلی چیزا دلم میخواد بگم ولی فلن بسه حس میکنم دارم چرت و پرت میگم
آممم و اینکه اسمم آرامیسه و اگه اینو میخونی میتونی آرا صدام کنی:)
خجالت آوره حس میکنم دارم خیلی چرت میگم
خلاصه که همین...به زندگی من خوش اومدید:)

ВЫ ЧИТАЕТЕ
why?
Фанфикیه ریل لایف از زندگی خودم در قالب داستان من معتقدم درون گراها هم یه جایی کم میارن و دلشون میخواد از خودشون و زندگیشون برای دیگران حرف بزنن من الان دقیقن توی همون نقطم؟ ___________________________________ +تو...تو چطور با وجود این همه سختی بازم طاقت...