یک هفته از حضور جین توی جِجو میگذشت... توی این یک هفته هیچ خبری نه از هیونگاش داشت نه از هسو... انقدر سرش شلوغ بود که وقت سر خاروندنم نداشت... صبح زود بیدار میشد و میرفت سر تمرین و ضبط و شب خسته برمیگشت به اتاقش... و انقدر خسته بود که نرسیده به تخت از خستگی بیهوش میشد...
بلاخره بعد از شش روزِ سختی که پشت سر گذاشته بود روز هفتم رو بهش استراحت دادن تا توی جزیره بچرخه و تفریح کنه... البته تفریح سالم با حضور دوتا بادیگارد کنارش...
خب مطمعنن پی دی نیم از اون گندی که هفته قبل بالا اورده بود نگذشته بود و تمام اشیا ارتباطی رو ازش دور کرده بود... خب چی بدتر از نشنیدن صدای هیونگاش برای دوهفته؟
جین با کلافگی کنار ساحل نشسته بود... توی قلبش احساس خلا شدیدی میکرد ولی نمیتونست بفهمه این خلا و پوچی که حس میکنه برای چیه...
انقدر توی افکارش غرق بود که متوجه حضور جیمین در‌کنارش نشد...
فکر کنم علت حضور جیمین رو حدس زده باشید... جیمین بخاطر ضبط آهنگ جدیدش اومده ججو... بله درسته آهنگ جدیدشون یک ساب یونیت از مینجینه (واقعن چرا ساب یونیت مینجین نداریم:/ دلم خواست)
•به چی فکر میکنی که انقدر غرق فکری گیلاس؟
با صدای جیمین جا خورده به سمتش برگشت...
_وای هیونگ متوجه اومدنت نشدم...
جیمین به دریا خیره شد...
•نگفتی... به چی فکر میکنی؟
جین اهی کشید
_نمیدونم چم شده هیونگ... احساس خلا میکنم... انگار یه چیزی رو گم کرده باشم... کلافم میکنه
بعد با حرص به موهاش چنگ زد... جیمین با لبخند دست جین رو از موهاش جدا کرد
•خب فکر میکنی دلیلش چی باشه؟
_نمیدونم هیونگ هرچقدر بیشتر بهش فکر میکنم کمتر چیزی دستگیرم میشه...
جیمین میتونست مشکل جین رو حدس بزنه...
•احساس دلتنگی میکنی؟ کسی هست که دلت براش تنگ شده باشه؟
جین با ناراحتی گفت
_معلومه هیونگ... دلم برای هسو و بقیه هیونگا تنگ شده...
•مشکلت همینه گیلاس... دلتنگی... ولی باید شخص درستشو پیدا کنی... دقیقن دلت برای کی تنگ شده... و چرا... از نبودن کی ناراحتی... الان میخوای کنار کی باشی... اینا رو از خودت بپرس... جوابشون توی قلبته...
بعد از جاش بلند شد و خاک احتمالی روی لباسش رو تکوند...
•اگه کمک خواستی من همین اطرافم... فعلن تنهات میذارم تا فکر کنی... با خودت صادق باش جین... لازم نیست نگران باشی کسی نمیتونه صدای افکارتو بشنوه...
VOCÊ ESTÁ LENDO
why?
Fanficیه ریل لایف از زندگی خودم در قالب داستان من معتقدم درون گراها هم یه جایی کم میارن و دلشون میخواد از خودشون و زندگیشون برای دیگران حرف بزنن من الان دقیقن توی همون نقطم؟ ___________________________________ +تو...تو چطور با وجود این همه سختی بازم طاقت...
