26.تقصیر تو نیست...

149 40 20
                                    


یک هفته دیگه هم مثل برق و باد گذشت... توی این یک هفته جین اکثر روزهاش رو کنار خانوادش میگذروند... یک بار هم با هسو تنها و دوبار هم به همراه جونگکوک و جیمین هیونگش بیرون رفتن... مثل تموم این دوماه این یک هفته هم کل فکرش دور و بر تهیونگ و جونگکوک میگذشت ولی سعی میکرد خودش رو خوشحال نشون بده... حال بدش بهتر بود توی دلش میموند تا روی اطرافیانش تاثیر نذاره...

خب بگذریم... الان استراحتشون تموم شده بود و همه به سئول برگشته و توی خوابگاه کمپانی بودن... البته به جز تهیونگ که هنوز توی راه بود...

جین با نگرانی روی مبل نشسته بود و به تلوزیون خاموش نگاه میکرد... جونگکوک که متوجه حال بدش بود کنارش نشست و دستاش رو توی دست های بزرگ و گرمش فشرد...

+خوبی نعنا؟

جین سرش رو بالا آورد و با چشمای درشتش به صورت جذاب جونگکوک خیره شد و لبخند محوی به روش پاشید...

_خوبم هیونگی فقط دلم کمی شور میزنه...

حرفش مساوی شد با صدای داد نامجون ... جین بخاطر ترس و استرسی که به جونش افتاده بود و مثل موریانه گوشت تنش رو آب میکرد دستی به گلوش کشید... احساس تنگی نفس میکرد... میدونست که اتفاق خوبی نیفتاده... و لعنت به حس ششم قوی...

________________________

غرق در فکر پاش رو محکم تر روی پدال گاز فشار داد و به صدای اعتراض آمیز لیام مبنی بر آروم تر روندن اهمیتی نداد... توی این یک هفته چهار روزش پیش خانواده خودش بود و سه روزش رو پیش خانواده لیام... برخلاف خود لیام خانوادش آدمای خوبی بودن و تهیونگ ازشون خوشش اومده بود... حتی پدر لیام از رفتاراش متوجه شده بود که تهیونگ به پسرش علاقه ای نداره و بهش گفت اگه دوستش نداره ازش جدا بشه ولی تهیونگ مجبور بود انکارش کنه و پدر لیام این رو به خوبی متوجه میشد...

اهی کشید و ضبط رو روشن کرد که از شانس خوب یا بدش نمیدونم صدای جین توی ماشین پیچید و باعث شد لبخند قشنگی روی لبای تهیونگ بشینه و ناراحتیاش به کلی از ذهنش پاک بشه... جین عزیزش... همیشه انقدر صداش قشنگ بود یا حالا بنظرش انقدر زیبا و آرامشبخش میومد؟ با قطع شدن صدای آهنگ اخماش توی هم رفت و به لیامی که ضبط رو خاموش کرده بود چشم غره بدی رفت و باز ضبط رو روشن کرد... دوباره چند ثانیه بیشتر نگذشته بود که باز ضبط توسط لیام خاموش شد... تهیونگ عصبی به سمت لیام برگشت...

~مشکلت چیه؟

لیام با حسادت آشکاری داد زد

×خوشم نمیاد به صدای این پسره گوش بدی...

با این حرفش تهیونگ خنده عصبی کرد...

~الان که من کنارتم دیگه دردت چیه... خودت از این اوضاعی که داری خسته نشدی... از اینکه میدونی من بزور کنارتم و مثل کنه چسبیدی بهم و زندگیم رو جهنم کردی خسته نشدی‌؟

why?Donde viven las historias. Descúbrelo ahora