22.دلم قدر فاک براشون تنگ شده...

141 39 34
                                    

دوماه از اون روزی که از جِجو برگشت میگذره... تو این دوماه جین بیشتر از قبل با هیونگیاش وقت میگذرونه و به هم نزدیک تر شدن... البته این براش یکم گیج کنندست... هیونگیاش بعضی وقتا جوری رفتار میکنن که جین فکر میکنه علاقش دو طرفه که نه سه طرفست... بعضی وقتا هم رفتاراشون جوری میشه که فکر میکنه اونو فقط دونسنگشون میبینن... مصلن همون نیمچه بوسه ای که با ته ته هیونگیش داشت... چهار روز بعدش وقتی ته ته هیونگیشو دید رفتاراش سرد شده بود... یا مصلن همین هفته پیش... جونگکوک هیونگیش براش گل لیلیوم مورد علاقشو خرید و بردش بیرون و حتی براش گردنبند هم خرید ولی فرداش خیلی معمولی باهاش رفتار میکرد مثل وقتی که تازه باهم آشنا شدن... یا همین دیروز با تهیونگ هیونگش رفتن شهربازی و حسابی خوش گذروندن... بعدشم رفتن سینما و تهیونگ کل سینما رو براش اجاره کرد... حتی وقتی که روی مبلای سینما نشسته بودن تهیونگ جین رو محکم بغل گرفته بود و نمیذاشت یه میلیمتر هم ازش دور بشه... ولی امروز هرچی بهش زنگ میزد و پیام میداد جوابشو نمیداد ... این با دست پس زدنا با پا پیش کشیدنا جینو حسابی گیج و کلافه کرده بود پس تصمیم گرفت یکاری کنه که بفهمه واقعن دوستش دارن یا نه...

اوه قبل از اینکه بریم نقشه جین رو بشنویم و اجرا کنیم درمورد اون ناشناسی که براش پیامای عاشقانه میفرسته حرف بزنیم... توی این دوماه هنوزم هر شب براش پیام میاد... اوایل فکر میکرد کار جونگکوک یا تهیونگ باشه و به طور نامحسوس ازشون پرسید ولی اونا با رفتاراشون بهش فهموندن که چیزی از اون پیاما نمیدونن... حتی جونگکوک کمی عصبی شد و بهش گفت اگه کسی مزاحمش میشه به اون یا تهیونک بگه یا حتی طرفو بلاک کنه... بعد از اون فکر کرد کار هسو یا یکی از اعضا باشه ولی بعد از پرس و جو فهمید کار اونا هم نیست پس تصمیم گرفت کلن بیخیال پیدا کردن اون فرد ناشناس بشه و به ضرب المثل ماه هیچوقت پشت ابر نمیمونه تکیه کنه...

خلاصه از اینا بگذریم میرسیم به نقشه جین... توی این دوماه جیمین هیونگ محرم راز های جین شده بود... حتی از علاقه جین به تهیونگ و جونگکوک خبر داشت و بهش مشاوره میداد و اینبار هم جین دست به دامن جیمینی هیونگیش شد...

در حالی که به پای جیمین چسبیده بود با مظلوم ترین حالت ممکن بهش نگاه کرد

_خواهش میکنم هیونگگگ به جینی کمک کنننن

جیمین آهی کشید

•با اون چشمات بهم اینجوری نگاه نکن گیلاس باعث میشی بیخیال عشق و علاقت به اون دوتا عجوزه بشم و بگیرم همینجا یه لقمت کنما

جین با کمک هنر بازیگریش لباشو جمع کرد و با بغض ساختگی به جیمین خیره شد...

جیمین سرشو برگردوند تا صورتشو نبینه

•خیله خب غلط کردم کمکت میکنم فقط اون چشمای قلمبه خوشگلتو ببر اون طرف...

سوکجین از اینکه نقشش گرفته خوشحال با لبخند ملیحش پای جیمین رو ول کرد و کنارش روی مبل نشست...

why?Onde histórias criam vida. Descubra agora