Chapter 4

17.5K 1.8K 460
                                    

*چرا نفهم شدی کیم تهیونگ ؟ میگم مطمعنه دیگه !

دستیار شخصی و قابل اعتماد تهیونگ که در واقع صمیمی ترین دوستش از زمان کودکی بود ، "مین یونگی" سر میز صبحونه نشسته بود و بعد از جواب دادن به هزاران سوال تهیونگ مبنی بر قابل اعتماد بودن "پارک جیمین" با صدای بلند اعتراض کرد و بعد انگار که اصلا کلافه نشده با همون پوکریت خاص خودش مشغول خوردن قهوش شد

-مسئله اینجاس که نمیخوام تعداد آدمای زیادی بدونن

تهیونگ با اخمای درهم که نشون از ذهن بهم ریختش میداد گفت و یونگی بعد از اینکه با حالت تفهیم سرشو بالا پایین کرد فنجونش رو روی میز گذاشت

*میفهمم چی میگی ... اما حق با این پسره جونگکوکه ... من از دیروز تاحالا که به بوآه گفتی دنبال اطلاعات پارک جیمین بگرده تقریبا تا جملاتی که تو زندگیش گفته رو در اوردم ! ... واقعا آدمی نیست که به یه چیزی شک کنه و تهشو در نیاره ... به نظر من بهش نگه خطرناک تره تا بگه ! ... (شونه بالا انداخت) بازم خودت میدونی ... زندگی تو ، تصمیمات تو !

تهیونگ همچنان در حال فکر کردن بود که جونگکوک با موهایی که تو هوا شاخ شده بودن و چشمای گرد شده و صورتی که بخاطر خواب پف کرده بود وارد سالن غذاخوری شد و باعث شد نگاه تهیونگ و یونگی برگرده سمتش

-توله خرگوش ؟ اتفاقی افتاده ؟

تهیونگ با دیدن قیافه شوکَش ، درحالی که یه تای ابروشو بالا انداخته بود پرسید و نگاه جونگکوک با همون چشمای گرد شدش برگشت سمتش

+ساعت ... ۹ صبحه !

با بهت واضح تو صداش گفت و تهیونگ که منظورشو نفهمیده بود سرشو با حالت پرسشی به دو طرف تکون داد

-خب که چی ؟

چشمای گرد شده جونگکوک گردتر شد و صداش بالاتر رفت

+تو اصن میدونی آخرین باری که من تا ۹ صبح خوابیدم کی بود که میگی خب که چی ؟

تهیونگ با بالا انداختن یه تای ابروش منتظر ادامه حرف پسر تازه از خواب بیدار شده شد

+هیچوقت کیم تهیونگ ! من هیچوقت تو زندگیم نتونستم تا ۹ صبح بخوابم ! ... من آخرین باری که در طول ۲۴ ساعت بیشتر از ۳ ساعت خوابیدمو یادم نمیاد ! ولی امروز ۸ فاکینگ ساعت خوابیدم ! و مهم تر از همه خودم بیدار شدم ! نه به زور آلارم گوشی لعنت شدم ! خودِ خودم بیدار شدم !

صداش با هر جمله بالاتر میرفت و در آخر جملات آخرشو بو همون بهت واضح تو چهرش داد زد و باعث شد تهیونگ تکخندی از شدت کیوتیش بکنه . این پسر چطور ۲۵ سالش بود ؟ تو اون لحظه با اون قیافه شوکه و موهای شاخ شده بیشتر شبیه پسر بچه های ۵ ساله به نظر میرسید !

+کیم تهیونگ

بعد از چند ثانیه درحالی که هنوزم بهت تو چهرش بود و مشخصا متوجه حضور یونگی نشده بود پسر بزرگتر رو صدا کرد و تهیونگ که با یه نیشخند بهش خیره بود 'هوم' آرومی در جوابش کرد و بعد جونگکوک با قدردانی‌ای که میشد از تک تک اجزای صورتش اون رو دید به حرف اومد

My Boyfriend Is My Bodyguard 💵Where stories live. Discover now