Chapter 6

16.2K 1.7K 564
                                    

آرایشگر موفق شد حدودا یک ساعتی جونگکوک رو سرگرم کنه چون بعد از مرتب کردن موهای بلندش ، اون کلی راه های مراقبت از موهاش رو بهش یاد داد و جونگکوک با این که میدونست عمرا اگه حوصله کنه و یکی از اون کارهارو انجام بده صرفا برای گذروندن وقت با دقت به حرفاش گوش داد . بعد از اینکه یه دوش کوتاه و ده دقیقه ای بعد از رفتن مرد سی و خورده ای ساله ای که موهای بلند و نامرتبش رو تبدیل به موهای بلند مرتب و زیبا کرد با هیجان به سمت اتاق کار تهیونگ رفت و در زد

-بیا

+لعنت به صدای با جذبت کیم تهیونگ

قبل از وارد شدن به اتاق زیر لب گفت و بعد درحالی که نمیتونست جلوی لبخند ذوق زدشو بگیره جلوی میز تهیونگ ایستاد

+کار آرایشگر تموم شد

تهیونگ که انگار داشت با لپ تاپش کار میکرد تکیشو داد به صندلیش و چند ثانیه ای به موهای جونگکوک که هنوزم خیس بودن خیره شد

-چرا خشکشون نکردی ؟

جونگکوک بی حرف حوله کوچیکی که دور گردنش بود رو روی موهاش انداخت و با کمی تکون دادنش به منظور "خشک کردن" دوباره به تهیونگی که حالا یه تای ابروشو بالا انداخته بود خیره شد

-الان مثلا خشک شد ؟

جونگکوک با خنده سرشو بالا پایین کرد

+مثلا ... بیا دیگه !

-خوابت نمیاد ؟

جونگکوک درحالی که پوکر شده بود دست به سینه شد

+کل روز خواب بودم ! مطمعنم تا دو روز دیگه خوابم نمیگیره !

تهیونگ تکخندی کرد و از جاش پاشد

-برو طبقه پایین ... یه سالن سینما اونجاعه ... لباسامو عوض میکنم و میام

جونگکوک باشه ای گفت و پشت سر تهیونگ به طرف پله ها حرکت کرد و پسر بزرگتر به سمت بالا و خودشم به سمت پایین حرکت کرد . طبقه پایین یکم جای عجیب ولی فوق باحالی بود . جایی که جونگکوک مطمعن بود قراره زمان زیادی رو توش سپری کنه . بخش زیادیش پر از وسایل ورزشی و استخر بود و یه بخشیش هم با دو در خیلی بزرگ پوشونده شده بود که جونگکوک حدس میزد همون سالنی باشه که تهیونگ ازش حرف میزد . با باز کردن در بزرگ که روکش مخملی طوسی روش بود تونست جایی رو ببینه که بینهایت شبیه سینما بود . ویدیو پروژکتور به سقف وصل بود و پرده نمایش بزرگی هم روی یکی از دیوارا قرار داشت و رو به روش چندتا صندلی طوسی به صورت پشت سر هم قرار داشتن .

درسته که جونگکوک هیچوقت تو زندگیش یک فیلم رو به صورت کامل ندیده بود ولی وقتی دبیرستان میرفت یه مدت کوتاهی مسئول فروش بلیط یک سینما بود و فضای داخل سینمارو خیلی خوب میشناخت

+این دیگه خیلی باحاله !

همونطور که با چشمای گرد شده و دهن باز اطرافشو نگاه میکرد گفت و چند ثانیه بعد تهیونگ با لباس های خونگی وارد سالن بزرگ شد و قبل از اینکه شروع به انتخاب فیلم کنه به سمت دستگاه پاپکرن ساز رفت و روشنش کرد تا پاپکرن بسازه و بعد برگشت سمت جونگکوکی که وسط سالن ایستاده بود

My Boyfriend Is My Bodyguard 💵Where stories live. Discover now