کنار تنها دوستش درحال خارج شدن از حیاط مدرسه بود که لوهان سوت بلندی کشید و بعد متوقف شد
<چیزی که با چشمام میبینمو باور نمیکنم
با گیجی اخم کرد و به نیمرخِ میخکوب شدهی دوستش خیره شد
▪︎چی میگی ؟
<اونجارو ببین کیونگ ...یه ماشینِ عروسک اونجاس که صاحبش عروسک تره !
کیونگسو با گیجی به سمتی که لوهان اشاره کرده بود چرخید و با دیدن جونگین که به بدنهی ماشین اسپرت مشکیش تکیه داده بود چشماش از تعجب گرد شد . پسر پوست برنزه با اون شلوار جذب مشکی و پیراهن سفیدی که چند دکمهی اولش باز بود و عینک آفتابیای که روی موهاش قرار گرفته بود نفسگیر دیده میشد و ناخودآگاه همه رو به خودش میخ میکرد
جونگین با دیدن کیونگ با لبخندی دندون نما براش دست تکون داد و باعث شد همهی کله هایی که تا اون لحظه به طرفش بودن برگردن به سمت پسر کوچیکتر
<وات د فاک ؟ این افسانهی زیبایی با توعه ؟
لوهان با شوک پرسید ولی کیونگ توجهی بهش نکرد و فقط برای خلاص شدن از شر اون همه چشمی که روش زوم بود به معنی خداحافظی براش دست تکون داد و دویید سمت جونگین
▪︎تو اینجا چیکار میکنی ؟
#میدونستم امتحانات امروز تموم میشه ... اومدم ببرمت بیرون یکم حال و هوات عوض بشه
کیونگ تلاش کرد واکنشی به این حرف جونگین نشون نده ولی خب آخه کی میتونست دربرابر اون همه مهربونی بی تفاوت بایسته ؟ درنتیجه لبخندِ قلبی شکلی زد ولی با یادآوری مکانی که ایستاده بودن لبخند روی لبش خشک شد و دویید سمت در کنار راننده ولی قبلش با بلند شدن روی پنجه های پاش لبهاش رو به گوش جونگین نزدیک کرد
▪︎اگه میخوای خوش اخلاق بمونم و وحشی بازی درنیارم با آخرین توانِ ماشینت از اینجا دور شو !
جونگین با صدای بلند شروع به خندیدن کرد و وقتی کیونگ نشست خودش هم در رو باز کرد و پشت رول نشست و طبق خواستهی پسر کوچیکتر پاش رو روی گاز فشار داد تا سریعتر از مدرسه دور بشن
▪︎حالا کجا میریم ؟
#هرجا تو بگی
▪︎من چه میدونم ؟ به نظرت من شبیه آدماییم که هر آخر هفته با باباشون میرفتن تعطیلات که الان بدونم کجا بریم خوش میگذره ؟
جونگین خندید و سرش رو به نشونهی تفهیم بالا پایین کرد
#باشه پس خودم میبرمت یه جا
مسیر خیلی طولانی بود و کیونگسو که این مدت همش درگیر درس بوده و خواب درست و حسابی نداشت کم کم داشت میخوابید که بلاخره رسیدن
▪︎رستوران اومدن برات تفریحه ؟
با گیجی پرسید و باعث شد جونگین به خنده بیوفته و بعد با باز کردن کمربندش کامل به طرف پسر کوچیکتر چرخید
ŞİMDİ OKUDUĞUN
My Boyfriend Is My Bodyguard 💵
Hayran Kurgu💵دوست پسرم بادیگاردمه💵 جئون جونگکوک ... اون معنی اصلی کلمه بدبخت بود ! از زمانی که بدنیا اومد داشت با مشکلاتی که نمیدونست چرا هیچوقت تموم نمیشن سر و کله میزد و حالا اون اینجا بود ... کجا ؟ خودشم نمیدونست ! یه جایی که احتمالا پایان زندگی نکبت بارش...