Chapter 32

11K 1.2K 283
                                    

کنار تنها دوستش درحال خارج شدن از حیاط مدرسه بود که لوهان سوت بلندی کشید و بعد متوقف شد

<چیزی که با چشمام میبینمو باور نمیکنم

با گیجی اخم کرد و به نیمرخِ میخکوب شده‌ی دوستش خیره شد

▪︎چی میگی ؟

<اونجارو ببین کیونگ ...یه ماشینِ عروسک اونجاس که صاحبش عروسک تره !

کیونگسو با گیجی به سمتی که لوهان اشاره کرده بود چرخید و با دیدن جونگین که به بدنه‌ی ماشین اسپرت مشکیش تکیه داده بود چشماش از تعجب گرد شد . پسر پوست برنزه با اون شلوار جذب مشکی و پیراهن سفیدی که چند دکمه‌ی اولش باز بود و عینک آفتابی‌ای که روی موهاش قرار گرفته بود نفسگیر دیده میشد و ناخودآگاه همه رو به خودش میخ میکرد

جونگین با دیدن کیونگ با لبخندی دندون نما براش دست تکون داد و باعث شد همه‌ی کله هایی که تا اون لحظه به طرفش بودن برگردن به سمت پسر کوچیکتر

<وات د فاک ؟ این افسانه‌ی زیبایی با توعه ؟

لوهان با شوک پرسید ولی کیونگ توجهی بهش نکرد و فقط برای خلاص شدن از شر اون همه چشمی که روش زوم بود به معنی خداحافظی براش دست تکون داد و دویید سمت جونگین

▪︎تو اینجا چیکار میکنی ؟

#میدونستم امتحانات امروز تموم میشه ... اومدم ببرمت بیرون یکم حال و هوات عوض بشه

کیونگ تلاش کرد واکنشی به این حرف جونگین نشون نده ولی خب آخه کی میتونست دربرابر اون همه مهربونی بی تفاوت بایسته ؟ درنتیجه لبخندِ قلبی شکلی زد ولی با یادآوری مکانی که ایستاده بودن لبخند روی لبش خشک شد و دویید سمت در کنار راننده ولی قبلش با بلند شدن روی پنجه های پاش لبهاش رو به گوش جونگین نزدیک کرد

▪︎اگه میخوای خوش اخلاق بمونم و وحشی بازی درنیارم با آخرین توانِ ماشینت از اینجا دور شو !

جونگین با صدای بلند شروع به خندیدن کرد و وقتی کیونگ نشست خودش هم در رو باز کرد و پشت رول نشست و طبق خواسته‌ی پسر کوچیکتر پاش رو روی گاز فشار داد تا سریعتر از مدرسه دور بشن

▪︎حالا کجا میریم ؟

#هرجا تو بگی

▪︎من چه میدونم ؟ به نظرت من شبیه آدماییم که هر آخر هفته با باباشون میرفتن تعطیلات که الان بدونم کجا بریم خوش میگذره ؟

جونگین خندید و سرش رو به نشونه‌ی تفهیم بالا پایین کرد

#باشه پس خودم میبرمت یه جا

مسیر خیلی طولانی بود و کیونگسو که این مدت همش درگیر درس بوده و خواب درست و حسابی نداشت کم کم داشت میخوابید که بلاخره رسیدن

▪︎رستوران اومدن برات تفریحه ؟

با گیجی پرسید و باعث شد جونگین به خنده بیوفته و بعد با باز کردن کمربندش کامل به طرف پسر کوچیکتر چرخید

My Boyfriend Is My Bodyguard 💵Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin