خیلی سعی داشت طبیعی رفتار کنه اما جثه بزرگ هواپیمایی که رو به روش قرار داشت باعث میشد ناخودآگاه لبهاش به شکل o از هم فاصله بگیرن . دروغ نبود اگر میگفت ترسیده . یعنی اون قوطیه حلبی قرار بود از اینجا بلندشون کنه و تو اوج آسمونا ببرتشون ایتالیا ؟ تکون نمیخورد ؟ نمیوفتاد ؟ سر و تهشون نمیکرد ؟ اصن چجوری قرار بود صحیح و سالم تحویلشون بده به مقصد ؟ حالا چرا قیافش انقدر ترسناک بود ؟
+فاک ... این چه فاکیه ؟ ... من سوار این نمیشم !
زیرلب گفت و پاهاش به زمین قفل شد . تهیونگ که داشت شونه به شونش قدم برمیداشت با متوقف شدنش با یه تای ابروی بالا رفته برگشت سمتش و بهش خیره شد
-چیشدی توله خرگوش ؟
جونگکوک با ترسی که تو تک تک اجزای صورتش مشخص بود نگاهشو از غول سفید جلوش جدا کرد و به تهیونگ داد
+من سوار این قوطی حلبیه گنده نمیشم !
-پس میخوای چیکار کنی ؟ تا ایتالیا شنا کنی ؟
تهیونگ با هردو ابرویی که بالا رفته بودن پرسید و اینبار گیجی هم به ترسه تو چشمای جونگکوک اضافه شد
+بلد نیستم شنا کنم که !
تهیونگ تکخندی کرد و با یک قدم بلند ، فاصلهی ایجاد شده بین خودش و توله خرگوشش رو پر کرد و چسبیده بهش ، رو به روش ایستاد و موهای بلندش رو که با نسیم ملایمِ اونجا تکون میخورد بهم ریخت
-نکنه فکر کردی اگه شنا کنی به ایتالیا میرسی ؟ با هواپیمام تا اونجا چند ساعت راهه !
چشمای جونگکوک گردتر از قبل شدن و با صدایی بلندتر از حالت عادی به حرف اومد
+چند ساعت ؟ شوخیت گرفته ؟ میوفتیم میمیریم ! این ... این غوله گنده خیلی فاکینگ ترسناکه !
تهیونگ بیصدا خندید و شونه بالا انداخت
-تهش مرگه دیگه !
درواقع برای بیشتر ترسوندنه پسر کوچیکتر و دیدن واکنش های بامزش موقع ترس این حرف رو زد . طبق انتظارش صدای جونگکوک از قبل هم بالاتر رفت و چشماش اگر یکم دیگه گرد میشدن میوفتادن کف دستش !
+این چه منطق شخمیایه ؟ عقلتو از دست دادی ؟ اگه 'تهش مرگه دیگه' پس چه مرگت بود که برای نجات خودت با من معا...
با کوبیده شدن لب تهیونگ روی لبهاش حرفش نصفه موند و صدایی 'اومم' مانندی از دهنش خارج شد . پسر بزرگتر با هردو دست کمر باریک و خوشفرم جونگکوک رو نگه داشت . بعد از چند ثانیه مکیدن لبهاش ، از لبای صورتی و خوشمزه جونگکوک فاصله گرفت و تو فاصله خیلی کمی از سرش متوقف شد ، به چشمای سیاهش خیره شد و جوری که فقط خودشون دوتا بشنون به حرف اومد
-نباید هرجایی معاملمونو فریاد بزنی توله خرگوش ! هرجایی خونمون نیست و هرجایی بجز خونه ، گوشای اضافی و فوضول داره !
ESTÁS LEYENDO
My Boyfriend Is My Bodyguard 💵
Fanfic💵دوست پسرم بادیگاردمه💵 جئون جونگکوک ... اون معنی اصلی کلمه بدبخت بود ! از زمانی که بدنیا اومد داشت با مشکلاتی که نمیدونست چرا هیچوقت تموم نمیشن سر و کله میزد و حالا اون اینجا بود ... کجا ؟ خودشم نمیدونست ! یه جایی که احتمالا پایان زندگی نکبت بارش...