Chapter 17

13.3K 1.4K 317
                                    

با رسیدن به شهربازی جونگکوک چند دقیقه با تعجب به اطرافش نگاه کرد . صدای جیغ واضح ترین چیزی بود که گوش میرسید . از نوع جیغ ها مشخص بود که بعضیاش از روی هیجان و بعضی هاش از روی ترسه و این برای پسری که تا به حال شهربازی نرفته گیج کننده بود . چرا یه عده ترسیده و یه عده هیجان زده بودن ؟ آدمایی که از جلوشون رد میشدن یا پشمک های بزرگ و رنگی رنگی دستشون بود و یا عروسکای بزرگ و کوچیکی که پسر پایین شهری راجب از کجا اومدنه اون عروسک ها اطلاعی نداشت . وسایل مختلفی تو سایز های متفاوت اطرافه اون فضای بزرگ چیده شده و نور پردازی ها جلوه زیبایی به شهربازی داده بودن

-خب ... دوست داری کدومارو امتحان کنی ؟

جونگکوک با گیجی برگشت سمت پسری که کنارش ایستاده بود

+من اصلا نمیدونم هر کدوم چیکار میکنن !

تهیونگ سرشو بالا پایین کرد و بعد از چند ثانیه با دست به یکی از بزرگترین دستگاه های شهربازی اشاره کرد

-به اون میگن کشتی صبا ... یه عده میترسن ولی به نظر من خیلی باحال بود ... همینجوری که داری میبینی حرکت میکنه

+نباید ترسناک باشه

جونگکوک خیره به اون دستگاه گفت و تونست صدای 'اوهوم' تهیونگ رو بشنوه

-گفتم که ‌‌‌... من خوشم اومد

یه وسیله‌ی دیگه رو با انگشت نشون داد

-اون اسمش سقوط آزاده ... آروم تا اون ته میره بالا و بعد با سرعت خیلی زیاد برمیگرده پایین

+اووو باید خیلی باحال باشه

جونگکوک با هیجان گفت و تهیونگ با لبخند برگشت سمتش و به نیمرخ بی نقصش خیره شد

-منم ازش خوشم اومد ... ولی تقریبا وگارو بعدش از دست دادم !

جونگکوک با خنده برگشت سمتش

+انقدر ترسیده بود ؟

تهیونگ که محو انعکاس چراغ های رنگی تو چشمای مشکی جونگکوک شده بود آروم سرشو بالا پایین کرد

-حتی نمیتونست راه بره

تهیونگ دوباره برگشت سمت دستگاه ها و سعی کرد هیجان انگیزترین هاشو پیدا و به جونگکوک معرفی کنه چون دقیقا طبق انتظارش پسر کوچیکتر عاشق وسایلی شده بود که هیجان بالایی داشتن . با دست به دستگاهی شبیه به قبلی اشاره کرد

-اون اگه اشتباه نکنم اسمش ستاره گردانه ... تا اون بالا میره و بعد همزمان با اینکه اون میله ها میچرخن خود صندلیم ۳۶۰ درجه میچرخه ... من خیلی دلم میخواست امتحانش کنم ولی وگا بعد از تجربه‌ی سقوط آزاد بیخیال این دستگاه ها شد و رفت سراغ بی خطراش

جونگکوک خندید و برگشت سمت تهیونگی که اونم داشت نگاش میکرد

+با من سوار میشی ؟

My Boyfriend Is My Bodyguard 💵Where stories live. Discover now