"۴ سال بعد"
چند تقه به در زد و وقتی صدای 'بیا' گفتن فرد رو شنید در رو باز کرد و با قدم های آروم وارد اتاق شد . با درست کردن کت مشکیش روی مبل تک نفرهی جلوی میز نشست و به مردی که بهش میخورد ۵-۳۴ سال سن داشته باشه خیره شد . مرد مشغول چک کردن رزومش بود و بعد از چند ثانیه سرش رو بلند کرد و بهش خیره شد
[جئون جونگکوک درسته ؟]
+بله خودم هستم
[اینطور که معلومه درست تازه تموم شده ... خیلی اعتماد به نفس داشتی که برای شرکت ما درخواست فرستادی !]
آب دهنش رو قورت داد و سعی کرد خیره به چشمای گیرای اون مرد با اعتماد به نفس و مصمم به نظر برسه
+من توی دوره تحصیلم همیشه بهترین نمره هارو داشتم ... دلیلی نداره که به خودم اعتماد نداشته باشم
[درسته ... توی رزومت خوندم که از طرف شرکت ویکتور برای ادامه تحصیل بورسیه شده بودی ... و همینطور رئیس اون شرکت شخصا تاییدت کرده]
با لبخند محوی سرش رو بالا پایین کرد
+آقای کیم از آشناهای نزدیکم هستن و همیشه به من لطف دارن
مرد با حالت تفهیم سرش رو تکون داد
[توی رزومت شغل های زیادی نوشته شده ... اما این اواخر به عنوان بادیگارد و مربی باشگاه مشغول به کار بودی که خب هیچ ربطی به رشته تحصیلت نداره !]
+درسته ...اما من مدت زیادی بادیگارد آقای کیم بودم و ایشونم تو تمام دوران تحصیلم بهم کمک میکردن و دانششون رو به من یاد میدادن ... درواقع من توی شرکتشون علاوه بر شغل بادیگاردیم مثل یک کاراموز کار میکردم
مرد با حلقه کردن انگشتاش توی هم به سمت جلو خم شد و مستقیم به چشمای درشت جونگکوک خیره شد
[ببینین آقای جئون ... نمرات بالاتون و همچنین توصیه مستقیم کیم تهیونگ صاحب شرکت ویکتور میتونن ضامن شما برای شروع به کارتون باشن ... اما اینجا یه شرکت بزرگ با کلی پرسنل و کاراموزه ... اگر نتونین بین هم رده های خودتون بهترین باشین نمیتونین تو این شرکت بمونین !]
جونگکوک با گیجی به چشمای مرد خیره شد
+یعنی چی ؟ یعنی استخدامم میکنین ؟
مرد دوباره به صندلیش تکیه داد و یک پاش رو روی اون یکی انداخت
[دو ماه به عنوان کاراموز کار میکنین و اگر عملکرد خوبی داشتین استخدام میشین ... فقط حواستون باشه که رقبای زیادی دارین چون اینجا شرکت بزرگ و معروفیه و همه آرزوشونه اینجا شروع به کار کنن]
جونگکوک با خوشحالی سرش رو بالا پایین کرد و از جاش بلند شد ، با مردی که باهاش مصاحبه کرده بود دست داد و به قراردادی که جلوش قرار گرفت خیره شد . متن قرارداد رو خوند و بعد از توی جیب داخلی کتش روان نویس سفیدش رو دراورد . بلاخره قرار بود ازش استفاده کنه . همون روان نویسی که روش به ایتالیایی نوشته شده بود 'توله خرگوش'
VOUS LISEZ
My Boyfriend Is My Bodyguard 💵
Fanfiction💵دوست پسرم بادیگاردمه💵 جئون جونگکوک ... اون معنی اصلی کلمه بدبخت بود ! از زمانی که بدنیا اومد داشت با مشکلاتی که نمیدونست چرا هیچوقت تموم نمیشن سر و کله میزد و حالا اون اینجا بود ... کجا ؟ خودشم نمیدونست ! یه جایی که احتمالا پایان زندگی نکبت بارش...