Chapter 12

13.4K 1.4K 325
                                    

وقتی اجازه ورود برای کسی که پشت در بود صادر کرد دو مردی که همین دو ساعت پیش باهاشون آشنا شده بود وارد اتاق شدن

-تمرین تموم شد ؟

خیره به دو مردی که رو به روی میزش ایستاده بودن پرسید و مربی سرش رو بالا و پایین کرد

-خب ... وضعیتش چطوره ؟

°بدنش خیلی آمادست و تکنیک های زیادی هم بلده ... همونطور که جونگین گفته بود مهارت عکس العملش هم خیلی عالیه ... هرچند من جونگکوک رو از زمان مسابقاتش میشناسم ... اون زمان خیلی بهتر از الان دفاع میکرد و حملش قوی تر بود ولی فکر کنم این مدتی که بین تمرینات حرفه‌ایش فاصله انداخته و البته مشکل پای چپش کمی ضعیفش کرده ... درکل به نظرم خیلی زود از منم بهتر میشه

تهیونگ با توضیحات کامل مربی سرشو بالا پایین کرد و برگشت سمت مردی که کنارش ایستاده بود

-وضعیت پای چپش چطوره ؟

اینبار مردی که درواقع پزشک ارتوپد بود به حرف اومد

▪︎خوب از پاش مراقبت میکنه و این خیلی خوبه ... حتی موقع مسابقه آزمایشی هم حواسش بود که از پای چپش استفاده نکنه و این درواقع عامل اصلی پایین بودن قدرتش تو حمله بود ... با این وضعیت میتونم با اطمینان بگم که اگر تمریناتی که بهش میدمو کامل انجام بده خیلی زود نتیجه میگیره

تهیونگ یکبار دیگه سرشو بالا پایین کرد و دوباره برگشت سمت مربی

-امکانات و تجهیزات پایین کامله ؟

چند روز قبل تهیونگ یه تغییر دکوراسیون بزرگ توی طبقه پایینی خونش ایجاد و اونجارو به یه محیط بزرگ برای تمرینات ورزشی تبدیل کرد و حالا میخواست مطمعن بشه که همه چی درست انجام شده

▪︎کاملا تکمیله ولی اگر چیزی نبود حتما بهتون میگم

بعد از یه مکالمه کوتاه مربی و دکتر رفتن و تهیونگ که انتظار داشت با رفتن اونا یه خرگوش خوشحال بپره تو اتاق و راجب اینکه چقدر از این وضعیت خوشحاله صحبت کنه با نیومدن شخص مورد نظر از جاش بلند شد تا بره و پیداش کنه . جونگکوک به طور واضحی به ورزش علاقه نشون میداد و حتی تهیونگ متوجه ناراحتی بیش از حدش وقتی گفت دیگه نمیتونه بره باشگاه شده بود

برای پیدا کردن توله خرگوشش به طبقه پایین رفت و از همون روی پله ها تونست متوجه صدای برخورد مشت هاش با کیسه بوکس بشه . به پایین رسید و به پسری که یه گوشه با کیسه بوکسش مشغول بود خیره شد

جونگکوک با یه رکابی و شلوارک ، درحالی که از تمام بدنش عرق چکه میکرد و رکابی مشکیش کاملا خیس بود و یه اخم فوق جدی به کیسه مشت میزد و گاهی کیسه قرمز بیچاره پذیرای لگدهای پای راستش هم میشد

-نباید انقدر خودتو خسته کنی

درحالی که به جونگکوک نزدیک میشد گفت و پسر کوچیکتر با شنیدن صداش دست از مشت زدن کشید و درحالی که به شدت نفس نفس میزد برگشت سمت تهیونگ

My Boyfriend Is My Bodyguard 💵Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang