آدم های مبتلا به رنجی عمیق،
وقتی که شاد هستند
رنج شان فاش می شود؛
طوری به شادی می چسبند که
انگار از سرِ حسد می خواهند بغلش کنند
و خفه اش کنند...آلبر کامو
____________________پارت 14:<کِوین>
اولین کسی که نگاه کوین را روی تهیونگ احساس کرد جونگکوک بود. نگاهی تیزی به کوین انداخت و سپس به پسرک موفرفریه کنارش نگاه کرد...حس خوبی نداشت!..
تهیونگ با تعجب به کوین نگاه میکرد. با خیرگی نگاه کوین روی خودش، سریعا رو برگرداند و به جین نگاه کرد...نمیدونست چرا!...شاید چون جین رو هیونگ خودش میدونست و کسی که دفعهی قبل از اون جلوی کوین محافظت کرد، او بود....
کوین بدون حرف به میز نزدیک شد و به جای کشیدن صندلی و نشستن روی آن، با یک جهش روی میز نشست...جونگکوک با لحنی عصبی لب زد:
"صندلی کنارتو نمیبینی حیوون؟؟"
کوین نیشخندی زد و صورتش رو مثل کسایی کرد که چیزی یادشون افتاده:
"اخخخخ، داشت یادم میرفت. موتورت رو هم اوردم دوست عزیز..."
از روی میز با جهشی بلند شد و برگشت تا با جونگکوک رو در رو حرف بزنه:
"این هم کارت موتور جدید!..."
کوین سعی میکرد با جونگکوک درست رفتار کنه...میخواست هر طور شده خودش را داخل گروه جا بده. حداقل تا وقتی به خواستهاش رسید!
جونگکوک که دست به سینه و با چشم غره به کوین نگاه میکرد، نیم نگاهی به کارت انداخت و به یکباره کارت را از دست کوین بیرون کشید و به گوشهای پرت کرد. از روی صندلیش بلند شد تا بتونه قاطعیت خودش رو به پسر روبهروش بهتر نشون بده. با لحنی جدی گفت:
"نیاز به این کثافت کاریا ندارم. اون موتور هدیه من به تو...حالا هِرررری"
بازوی کوین رو گرفت و با قدرت کوین رو به سمت در خروجی هل داد...کوین سریعا بدنش را کنترل کرد تا مانع افتادنش روی زمین بشه. پوزخندی به جونگکوک زد و با طعنه گفت:
"اینجا جونگکی رئیسه بچه...رئیست باید بگه برم، نه تو سگ هار..."
چشمهاش رو خون گرفت...جونگکوک همیشه کم حرف میزنه و بیشتر عمل میکنه!..تا همین جا هم تحمل کردن کوین زیاده روی بود. دستش را مشت کرد و به ثانیه نکشید که از شدت گره شدن مشتش، بندهای انگشتش به سفیدی گرویدند....اماده حمله به پسر بی صفت روبهروییش بود که صدای فریاد جونگکی امد:

YOU ARE READING
𝐁𝐈𝐆 𝐇𝐄𝐈𝐒𝐓 | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕_ 𝐍𝐀𝐌𝐉𝐈𝐍
Fanfiction♤ سرقت بزرگ💰💶♤ "چشمات وحشیه....اما منو یاد چیزی میندازه..." آب دهنش رو قورت داد، با لکنت لب باز کرد: "خوبه یا بد؟؟" " برام فرقی نداره...چون فراموشش کردم" "چرا؟؟" "چون...اون مُرده" (داستان از اونجایی شروع میشه که ۵ نفر تبهکار برای بزرگترین سرقت ۱۰...