part 16

650 82 100
                                    

" میشه ۱۲ هزار وون..."

کارت خوان رو جلوی مرد روبه‌روش گذاشت و منتظر ماند...کار خسته کننده‌ایه،اما حداقل میتونه کمکش کنه...میتونه پول خورد و خوراک خانواده‌اش رو به این وسیله، به دست بیاره...

مرد نگاهی به جین انداخت و گفت:

"یه پاکت سیگار هم میخوام..."

جین سرش رو تکان داد و یک بسته سیگار از قفسه‌ی پشتی برداشت...روی پیشخوان گذاشت و لب زد:

"میشه ۱۳ هزار وون..."

مرد کارتش را در اورد و به جین داد. جین کارت را کشید و گفت:

"رمز؟...."

"تو صورت و بدن زیبایی داری، واقعا این کار سطحه پایین به درد تو نمیخوره!.."

جین یکی از ابروهاش رو بالا انداخت و در دلش خندید. کارش به کجا کشیده که این مرد نصیحتش میکنه!!...زندگیش داستان خنده داری میشه!...سرباز یگان ویژه باشی و توی سوپر مارکت هم کار کنی...و بخاطر صورت خوشگلش، مردها بهش چشم داشته باشن!!

اگه یکی از قاچاقچی‌ها، یا رئیس‌های مافیا اون رو توی سوپر مارکت میدیدند، حتما از خنده زمین رو گاز میزدند!

زیر لب 'لاشی' گفت...با دندانهایی که از عصبانیت بهم فشرده شده بود لب زد:

"رمزتون رو بگید عاقا..."

"خیلی خب جوش نیار...xxxx..."

جین سریعا رمز را زد تا از شر این مرد فوضول و البته منحرف رها بشه...مرد بهش خیره شده بود و بعد از دیدن چهره‌ی بی‌تفاوت جین، چشم غره‌ای رفت... به سمت در خروج رفت، اما انگار این مرد قصد اذیت داشت!...

یکی از شکلات های صبحانه‌ی داخل قفسه را انداخت و پایش را روی آن گذاشت. پلاستیک رویی آن ترکید و شکلات ها کف زمین پخش شد...
جین با شنیدن صدا از پشت میز بیرون امد و با دیدن مرد، دود از کله‌اش بلند شد...مرد خنده‌ای مصنوعی کرد و گفت:

"اوووخ...عذر میخوام حواسم نبود..."

خون جلوی چشمان جین را پوشاند و در یک حرکت یقه‌ی مرد را گرفت...دست ازادش مشت شد تا داخل صورت این مرد پر مدعا فرود بیاد. مرد تک خندی زد و سوتی کشید:

"اوهو....چه دعوایی!..به صورت خوشگلت نمیاد...جلو دوربینای مغازه میخوای صورتمو پایین بیاری؟؟"

جین مشتش بیشتر بهم گره خورد...خیلی دوست داشت تمام صورت مرد را پایین بیاره ولی حیف...حیف که با التماس این شغل رو به دست اورده بود.

به تنه‌ی مرد هولی داد. مرد سکندری خورد و به جین با تحقیر نگاه کرد...جین با عصبانیت لب باز کرد:

"گمشو..."

مرد خندید و این عمل بیشتر جین را عصبانی کرد...با قدم‌هایی ارام مغازه را ترک کرد. حتی این کارش هم برای عصبانی کردن جین بود!...کف کفشش شکلاتی بود و اینطوری باید رد پای او را هم پاک میکرد...

𝐁𝐈𝐆 𝐇𝐄𝐈𝐒𝐓 | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕_ 𝐍𝐀𝐌𝐉𝐈𝐍Where stories live. Discover now