part 22

127 27 15
                                    

بعد از برداشتن موبایلم از اتاق بیرون زدم بابام بعد از دیدنم لبخندی زد و باذوق بهم نگاه کرد...

=پرنسم میخواد بره دل کیو ببره؟

£سرورم به یه جشن تولد دعوت شدم اگه اجازه رو صادر میکنید من رفع زحمت کنم

=آره عزیزم برو بهت خوش بگذره

با لبخند به سمتش رفتمو بعد از بوسیدن پیشونیش از خونه زدم بیرون

ماشین لوکس و گرون قیمت نامجون کمی با فاصله از خونمون پارک شده بود .
می دونستم زیر نظرم داره برای همین خرامان خرامان به سمتش رفتم و سوار شدم .

نه من سلام کردم نه اون ، از اخماش معلوم بود هنوز کینه ی سئونگ و انتقامی که ازم نگرفته رو داره.
کل راه حتی نگاهمم نکرد... مسیر اونقدر طولانی شد که حس میکردم روی صندلیم میخ کار گذاشتن... مدام وول میخوردم... نامجونم که از بیقراریم اینو فهمید دستشو به سمت پخش برد و روشنش کرد

آهنگی که گذاشته بود انقدر مِلو و آروم بود که کمی حالمو بهتر کرد و باعث شد کمی تو حس برم و به جاده نگاه کنم چند دقیقه همینطور گذشت تا اینکه با توقف ماشین فهمیدم رسیدیم .

رو به روی خودم باغ که چه عرض کنم رسما قصر دیدم . یعنی دوست دخترش انقدر پولداره ؟ آخر هم نفهمیدم منو برای چی آورد تولد دوست دختر لوس و ننرش؟ آخه بگو کدوم از کاراشو میفهمم که این دومیش باشه...

ماشین و توی باغ اونجا پارک کرد ، درو باز کردم و پیاده شدم .

بدون اینکه منتظر نامجون بمونم مثل گاو سرمو انداختم پایین و آهسته آهسته به سمت ساختمون رفتم اما از شانس بدم پاشنه ی کفشم لای سنگ ریزه ها گیر کرد و چنان سکندری خوردم که هر لحظه منتظر سقوطم بودم که متوجه شدم ما بین زمین و هوا معلقم .

چشم باز کردم و صورت نامجون رو توی یه سانتی متری صورتم دیدم .
انگار فراموش کرده بود کجاست چون مسخ شده به صورتم خیره مونده بود.
دست و پام و گم کردم... این مرتیکه جذاب با این فاصله چرا این طوری نگام میکرد؟ نمیگه قلبم میاد تو دهنم؟! میخواستم یه جوری از دستش خلاص بشم اما طوری به کمرم چنگ زده بود که تکون خوردن هم برام سخت بود .

سرفه ی مصلحتی کردم و آروم گفتم:
£ میشه بکشی کنار؟

تکونی خورد و انگار که به خودش اومد دوباره اخم چهره اشو پوشوند . مرتیکه دوقطبی

ازم فاصله گرفت که نفسی از روی آسودگی کشیدم .
توی سکوت هر دو پا به پای هم وارد ساختمون شدیم.
صدای موزیک اونقدر بلند بود که داشتم کر میشدم از یه طرفی هم بدجور دلم میخواست برم اون وسط قررر بدممم... ولی برای بیشتر نرفتن آبروم پیش نامجون جلوی خودمو گرفتم

میا با دیدن نامجون نمیدونم از کجا پیداش شد... به سمتون اومد و انگار نه انگار منم اونجام... هر دو دست نامجونو و گرفت قدشو بلند کرد و لب هایی که به لطف رژ لب قرمز بود و روی لب هاش گذاشت.

master criminal                                           استاد خلاف کار   Where stories live. Discover now