دلخور نگاهش کردم . یه روزی می فهمید بی گناهم اون روزم من دلشو می شکستم .
سر تکون دادم :
£پس منو برای یه شبم نمیخوای؟ فکر کردی با همه بودم الا تو... اما لعنتی من جز تو عاشق هیچ مرد دیگه ای نشدم .
دیشب هم اگه سئونگ بهم دروغ نمی گفت کاری باهاش نداشتم ...پرید وسط حرفم و جدی گفت:
€حرفتو باور نمیکنم. الکی خودتو خسته نکن . تو با اون حوله لخت توی اتاق خواب یه مرد غریبه بهم خیانت کردی توقع داری باور کنم جز من با هیشکی نبودی ؟؟
اینا رو میگفت و دم به دم کبود تر میشد . حق داشت لعنت بهت سئونگ. هر کس دیگه ای هم جای نامجون بود همین فکر و میکرد.
سر تکون دادم و یه قدم ازش دور شدم
£باشه حالا که این طوری میگی منم دیگه خودمو بهت ثابت نمیکنم .
با تموم شدن حرفم در اتاق باز شد و مدیر اومد .
مهرداد هم نگاه بدی به من انداخت و بعد از تعظیم به اون از کلاس بیرون رفت .
حوصله ی توضیح دادن به اون مردک خیکی رو نداشتم اما ناچارا سر ته قضیه رو هم آوردم . اون هم زیاد بهم گیر نداد و زود گذاشت برم .
خوب جین حالا میخوای چیکار کنی؟
به موهام چنگ زدم و بدونه این که به کلاس های دیگم یا حتی یون اهمیت بدم از دانشگاه بیرون زدم و به سمت خونه راه افتادم.........
کلافه توی خونم قدم میزدم . ساعت 12شب بود اما از ناراحتی نه خوابم میبرد نه میتونستم تلویزیون ببینم نه حتی غذا از گلوم پایین میرفت . فقط مثل دیوونه ها از صبح توی خونه راه می رفتم .
دلم میخواست یه معجزه بشه و نامجون باور کنه من بی گناهم... چون لعنتی هر چقدر فکر میکردم به هیچ نتیجه ای نمیرسیدم که چطور خودمو ثابت کنم... نامجون حرفمو باور نداشت... سئونگ حقیقتو نمیگفت و منه لعنتی حتی یه شاهد هم ندارم...
لعنت به خودمو نامجون خیلی خسته شده بودم از این همه جنگو جدله بینمون... دلم میخواد تا وقتی که پدرشو گیر بیارم باهاش خاطرات خوب بسازمو کنارش آرامش داشته باشم اما مثله این که هیچ چیز اون جور که من میخوام پیش نمیره
روی تخت دراز کشیدم. موبایلم و برداشتم و روی اسم نامجون مکث کردم... اگه زنگ میزدم شاید جواب نمیداد شاید هم الان با دوست دخترش بود و دوباره آشتی کردن.. ای کاش با فکرای بیهوده کمتر خودمو عذاب بدم اما نمیتونم...
کلافه خواستم موبایلم و بذارم روی میز که صدای زنگش بند دلمو پاره کرد .
شماره ی نامجون بود که داشت بهم زنگ میزد. با نفس حبس شده تلفنو جواب دادم که کشدار گفت :
€بــاز کن این در لامصبــــو.
بعد از اون صدای تقه های محکمی که به در حیاط خورد . از جا پروندم هم خوشحال بودم هم از لحن صداش ترسیدم.
اما با این حال از اتاق زدم بیرون و در حیاط و باز کردم. به محض باز شدن در نامجون به داخل هلم داد و در رو محکم بست .
نگاهش کردم. چشم هاش قرمز و سر و وضعش آشفته بود .
برعکس همیشه هم لباساش چروک و یقه ی بلوزش تا نصفه باز بود .وقتی شروع به حرف زدن کرد فهمیدم که بدجوری مسته... لعنتی چرا همچین میکنه با خودش؟ اصلا دوست ندارم توی این حال ببینمش
_تــو ز... من... به خاطر تو همه کار کردم اما تو...از لحنش ترسیدم و یه قدم رفتم عقب ایکاش میفهمیدم سعی داره چی بگه
£جونا تو مستی ؟
خندید و بی تعادل به سمتم اومد
€آره مستم... به خاطر تو تا همین الان خوردم.
بهم نزدیک شد... سرشو کنار گوشم آورد و کشدار گفت
€همون طوری که داغونم کردی باید آرومم کنی .از گرمی نفساش و نزدیکی زیادش ضربان قلبم بالا رفت با تته پته گفتم :
£منظورت چیه؟
بدون اینکه بهم گوش بده هلم داد داخل خونه و خمار گفت :
€صبح مگــه نگفتی یه شبم به من سرویس م... میدی. تو که همه طعمتو چشیدن... یه بار هم مزه ات زیر زبون استادت بره.از چشمهای قرمزش خیلی ترسیدم و همون طوری که عقب می رفتم گفتم :
£جونا نیا جلو... تو مستی.
سکسکه ای کرد
€نــه... هنوز مست نیستــم تو باید مستم کنی .
پشت بند حرفش به سمتم حمله کرد و کمرمو محکم گرفت . با بیچارگی گفتم :
£ این کارو نکن اشتباه می کنی .
سرشو توی گردنم فرو برد و نفس عمیقی کشید
€چرا نکنم ؟ نترس واست کم نمیذارم.با دندوناش گاز محکمی از گردنم گرفت که صدام در اومد .
انگار همین جری ترش کرد که دست انداخت و پیراهنمو وحشیانه توی تنم پاره کرد...لب هاشو روی لب هام گذاشت و با ولع بوسید. عقب عقب رفتم که محکم به دیوار خوردم .
انگار داشتم از هوش می رفتم . صبح خودم بهش پیشنهاد داده بودم اما الان انقدر غیر منتظره شده بود که نمی تونستم باور کنم .
لبهاشو از روی لبهام برداشت و نفس زنان گفت :
€نمیخوام به زور کاری بکنم اگه از حرفت پشیمون شدی بهم بگو
دلخور نگاهش کردم اما توی تصمیم ناگهانی شروع به باز کردن دکمه هاش کردم و گفتم :
£نترس پشیمون نمیشم .
سلام جوجوآ چطورید؟ 🤍🐥
آقا میخواستم اسمات رو توی همین پارت بزارم اما گفتم کسایی هستن که دوست نداشته باشن برای همین اونو یه پارت جداگانه میزارم پس کسایی که اسمات دوست ندارن پارت بعد رو نخونن
به احتمال زیاد فردا یا پس فردا دوتا پارت براتون آپ میکنم پس فعلا اینو قبول کنید
بورآهه 😙
VOCÊ ESTÁ LENDO
master criminal استاد خلاف کار
Fanficاستاد خلاف کار فصل ۱ کی میخایم بفهمیم که خیانت کردن فقط این نیست که با ی نفر بخوابیم هر دروغی که میگیم خیانته Couple : namjin, yoonmin 🐨🐭🐨🐭🐨🐭