در اپارتمان رو باز کرد و وارد شدیم انقدر خسته بودم که کفش هامو همون اول راه در آوردم. گفتم درس کار کنیم اما چشم هام از زور خواب باز نمیشد و کم مونده بود سر پا بخوابم .
تلو تلو خوران دو قدم رفتم که نتونستم تعادلمو حفظ کنم و پام پیچ خورد .
داشتم میوفتادم که نامجون از پشت کمرمو گرفت و زمزمه کرد :€ پرنس من خوابش میاد؟
اینکه اینطوری باهام حرف میزد باعث میشد تو دلم کیلو کیلو قند آب کنن لعنتی این سایدشو به کل یادم رفته بودو به ساید بدجنسش عادت کرده بودم بخاطر همین باعث میشو کلی خجالت بکشم و همینطور کلی ذوق کنم... با نیش باز سر تکون دادم که بی هوا براید استایل بغلم کرد و به سمت اتاق خواب برد.
انقدر حرکتش یهویی بود که به کتش چنگ زدم و با چشمهای گرد شده گفتم:
£چیکار میکنی دیوونه ؟
بدون اینکه جوابمو بده منو گذاشت روی تخت کت و کراواتمو در آورد و بی تعارف دستش رو به سمت دکمه های پیراهنم رفت
خواب آلود گفتم :
£چیکار میکنی جونا ؟
بدونه این که کارشو متوقف کنه آروم زمزمه کرد :
€هیشش فقط میخوام لباستو عوض کنم با این نمیشه بخوابی .
سکوت کردم چون اینقدر خوابم میومد که حال بلند شدن رو نداشتم فقط فهمیدم که لباسم رو با یکی از تیشرتهای خودش عوض کرد و خودش هم کنارم دراز کشید و همون طوری که گفته بود از پشت محکم بغلم کرد.... با این که نمیتونستم موقع خواب بغل کسه دیگه ای رو تحمل کنمو بخوابم اما این بار خوابم برد... یکی از دلایلش این بود که به شدت خسته بودم و دلیل دومم این بود که اونقدری آغوشش گرمو پر محبت بود که دلم نیاد سرش غر بزنمو از خودم دورش کنم پس فقط چشمامو بستمو به دنیای خواب رفتم
هاج و واج به برگه ی جلوم نگاه میکردم . این نامجونه مارموزِ مارمولک انقدر سوال های سختی داده بود که یه دونه اشم بلد نبودم .
گیجومنگ نگاهمو از برگه گرفتمو بهش نگاه کردم که به میزش تکیه داده بودلبخند محو گوشه ی لبش و اون نگاه سرگرم شدش یعنی کاملا فهمیده دردم چیه و قشنگ داره حال میکنه. چشم غره ای به سمتش رفتم و اشاره کردم که بیاد اما با بدجنسی روشو اون طرف کرد... و رفت بالا سر بچه های دیگه
تودلم کلی فحش بهش دادم و بعد سرک کشیدم تا ببینم یون نوشته یا نه … که دیدم بله کثافت خانم تند تندم داشت جواب میداد .
بیشتر سرمو بردم جلو تا بتونم ازش تقلب بگیرم که صدای جدی نامجون از جا پروندم€ کیم مشکلی هست ؟
نگاه همه به سمت من برگشت... انگار نه انگار که جلسه امتحانه منم که دیدم داره اذیتم میکنه کم نیاوردم و با پرویی گفتم :
£بله هست . من درس نخوندم این سوالارو هم نمیفهمم.
مرتیکه کرمو داشت خنده اش میگرفت اما خودشو نگه داشتو صورت جدیشو حفظ کرد
€ اونوقت چرا درس نخوندین؟
با شیطنت ابرومو بالا انداختم
£عروسی بودم جای شما خالی .
نمی دونست باید چی بگه و اینم میدونست که ادامه بده آبروشو میبرم برای همین اخم کرد و بحثو خاتمه داد
€کافیه همه به امتحانشون برسن.
دوباره همه روی برگه افتادن فقط منه بدبخت بودم که اون آخر تک و تنها به برگه ام نگاه میکردم و هرچی دری وری بودو حواله نامجون
ده دقیقه بعد نامجون در حالی که داشت همه رو چک میکرد به سمت من اومد .
من آخرین صندلی بودم و کسی جز من ردیف آخر ننشسته بود . یونه عنترم امروز استثنا کنارم ننشسته بود و صندلی جلو بود
خودش و خم کرد به طرفم و به برگه ی خالیم نگاه کرد.کنار گوشم آروم زمزمه کرد :
£می بینم که پسره خوشگلم حسابی گیر کرده .
دلخور بدون اینکه جوابشو بدم سکوت کردم و چشامو تو کاسه چرخوندم. نگاهی به کل کلاس انداخت و ناگهانی خم شد و گونمو بوسید .
چشم هام گشاد شد آخه توی کلاس ؟؟ یکی میدید چی؟ به بچه ها نگاه کردم و متوجه شدم همشون سرشون با امتحان گرمه
تا خواستم حرف بزنم گفت :€خستگیم در اومد .
چشم غره ای بهش رفتم و دوباره به برگه ام نگاه کردم ، آروم کنار گوشم گفت :
€اگه قول بدی امشب هم مثل دیشب بیای و مثل فرشته ها تو بغلم بخوابی منم نمره اتو یه کم دستکاری میکنم باشه؟
چشم هام برق زد اما چون خیلی دیوث بود مخالفت کردم
£نمیشه !
سر تکون داد و نفسه عمیقی کشید
€باشه پس ، با توجه به جواب هایی که نوشتی نمره میگیری .
حرف و زد صاف ایستاد و با صدای بلندی رو به کلاس گفت
€خسته نباشید وقت امتحان تمومه .
پشت بند حرفش برگه ی منو گرفت و به ترتیب شروع کرد به جمع کردن برگه ی همه ومنم ماتو مبهوت بهش نگاه کردم که پشتش به من بود همون لحظه یون با نیشای باز به طرفم چرخیم و وقتی چشم تو چشم شدیم یه اخم بدی بهش کردم که نیشش جمع شد
£من تورو جرت میدم...
این پارت خیلی کمه ولی فعلا قبولش کنید پارته بعد جبرانش میکنم...
دوستون دارم مراقبه خودتون باشید جوجوآ 🤍🐥
ESTÁS LEYENDO
master criminal استاد خلاف کار
Fanficاستاد خلاف کار فصل ۱ کی میخایم بفهمیم که خیانت کردن فقط این نیست که با ی نفر بخوابیم هر دروغی که میگیم خیانته Couple : namjin, yoonmin 🐨🐭🐨🐭🐨🐭