چشم هاشو با کلافگی بست و زمزمه کرد :
€آخر دیوونم میکنی...
نفسشو فوت کرد و صاف نشست... ماشین و به راه انداخت . سرمو به شیشه ی ماشین چسبوندم و کل راه سکوت کردم .
به زور داشتم تحمل می کردم تا نزنم زیر گریه من عاشق این مردم اما حامله بودن بونگ چیزی نبود که بشه تحمل کرد یا حتی پشت گوش بندازمش پای یه بچه ی بیگناه وسط بود میتونم حتی بخاطر نامجون انتقامو نادید بگیرم اما بچه نه اون هیچ گناهی نداره. دلم می خواست یه عالمه حرف به نامجون بزنم اما چه فایده ای داشت ؟ چی ممکن بود عوض بشه؟ هیچی...
ماشین رو جلوی خونم پارک کرد.
بدون اینکه نگاهش کنم خواستم پیاده بشم که صداش مانع شد :
€جین...از حرکت ایستادم اما برنگشتم اونم که دید متوقف شدم ادامه داد
€ من دیگه طاقت دوری ازتو ندارم. مغزم داره گاییده میشه من اونقدر بدون تو بودنو نمیتونم که حتی قبل این داستانا می خواستم ازت خواستگاری کنم .. به خیالم اونجوری حتی یه ثانیم ازت دور نمیشدم اما ببین الان کجاییم ؟
نکن نامجون نکن سخت ترش نکن نزار بیشتر از این قلب جفتمون بشکنه... اما با همه این حرفای تو ذهنم پوزخند زدم :
£از من می پرسی؟ قبل از اینکه یه دختر دیگه رو حامله کنی باید فکر اینجاشو می کردی نه الان که یه بچه بی گناه داره توی شکم یه دختر بدبخت رشد می کنه . به جای اینکه اینجا باشی برو وظیفه ی پدریتو به جا بیار .
€ با حرفات می خوای نابودم کنی نه ؟
اخم کردم و جواب ندادم . در ماشین و باز کردم و با تمام حرصم به هم کوبیدمش... حتی میتونستم خیانتشو ببخشم اگه بچه ای در کار نبود....
به محض پیاده شدن جوآن یکی از پسرای علاف محله سوت زنان به سمتم اومد :
_به به... می بینم که با مایه دارها میپری،همونه محل نمیدی نگو تو بالا بالا ها سیر می کردی.
تمام عصبانیت و ناراحتیامو با صدای بلند سر اون خالی کردم :
£ببند فکو تا نبستمش .همزمان با تموم شدن حرفم نامجون با عصبانیت از ماشین پیاده شد و بدون اینکه بخواد بفهمه قضیه چیه به سمت جوآن که هنوز بخاطر صدای من تو شوک بود حمله کرد :
€چشمای لعنتی تو از کاسه در میارم تا به خودت جرئت ندی نصف شب سر راهش سبز بشی و اینطوری براش قلدر بازی دربیاری .
امون نداد و مشت محکمی به صورت لاغر جوآن زد .
امشب چندمین بار بود که دعوا می کرد ؟ بعد هم جوآن عادت داشت فضولی زندگی بقیه رو بکنه... فکر کنم بخاطر دادی که زدم فکر کرده جوآن داره برام قلدری میکنه... اینم که دنبال بهونه پسره ی روانیجوآن که نقش زمین شده بود گفت:
_افسار پاره نکن مرتیکه این پسره همچین مالی هم نیست بخوام به خاطرش باهات دعوا کنم یا حتی بخوام براش قلدری....
ŞİMDİ OKUDUĞUN
master criminal استاد خلاف کار
Hayran Kurguاستاد خلاف کار فصل ۱ کی میخایم بفهمیم که خیانت کردن فقط این نیست که با ی نفر بخوابیم هر دروغی که میگیم خیانته Couple : namjin, yoonmin 🐨🐭🐨🐭🐨🐭