بعد از خرید با یون رفتیم آرایشگاه اونجا بود که همه ماجرا هارو براش تعریف کردم و اون با پشمای ریخته شده فقط بهم گوش داد و تهش کلی کتکم زد که چرا زود تر براش تعریف نکردم... ولی خوب خودشم میدونست نمیتونه از دستم ناراحت بمونه
با تک زنگ سئونگ فهمیدم که اومده دنبالم یون هم که متوجه شد نگران بهم نگاه کرد
=از کاری که میکنی مطمئنی؟ هنوز دیر نشده برا پیچوندنشجلوی آیینه قدی آرایشگاه وایستادم و بعد از درست کردن سرو وضعم نفس عمیقی کشیدم .
موهامو همنجور موج دار گذاشته بودم و چشمامم یه آرایش محو شده بود .
لباسی که با یون خریدیم کاملا فیت تنم بود . رنگ سفید همیشه بهم میومد.یون خصمانه نگاهم کرد و گفت :
=کثافت تو که از منم خوشگل تر شدی اگه می میدونستم دعوتت نمیکردم .بدجنس خندیدم و پالتومو به تن کردم
این بار اون با پوزخند بهم نگاه کرد و گفت=با این همه جذابیت سوار ماشین سئونگ میشی حواست به خشم استادمونم باشه.
با این حرفش دوباره ته دلم خالی شد . می دونستم با سئونگ به مهمونی رفتن یعنی یه جنگ بزرگ با نامجون .
اما خودمو خونسرد نشون دادم . بین من و اون چیزی نبود هر چقدرم که بخواد برام غیرتی بشه و قلدر بازی دربیاره تهش هیچی نیست
چشمامو تو حدقه برای یون چرخوندم و با نشون دادن انگشت فاکم از اون ساختمون بیرون زدمهمون لحظه بیرون اومدنم با سئونگ چشم تو چشم شدم . با کت شلوار مشکی خیلی خوشتیپ شده بود. با دیدنم بدون پلک زدن بهم نگاه کرد .
راستش نگاه خیره اش هیچ حسی بهم نمیداد البته که یخورده معذبم میکرد اما قابل تحمل بود . به زور خندیدم و بدون حرف سوار ماشینش شدم .
طولی نکشید که خودشم سوار شد.از زیر چشم نگاهی بهم انداخت و گفت :
_می خوام بگم خیلی زیبا شدی اما نمیگم چون این زیبایی برای من نیست .سکوت کردم و چیزی نگفتم چون حرفش از نظر من جوابی نداشت. آهی کشید و ماشین و روشن کرد.
زیاد با خونه ی یون فاصله داشتیم برای همین خیلی زود رسیدیم .
سئونگ از ماشین پیاده شد و در رو برای من باز کرد.
برای تشکر سر تکون دادم و از ماشین پیاده شدم. همون لحظه ماشین بزرگ سیاه رنگی کنار ماشین سئونگ پارک کرد.دلم به تلاطم افتاد و دستو پام یخ کرد… از فکر اینکه الان نامجون دست تو دست بونگ پیاده بشه داشتم دیوونه میشدم اصلا نمی دونستم چطور می تونم جلوشون وایستم .
دیگه نزدیک یه فروپاشی عصبی بودم که در ماشین باز شد و بر خلاف تصورم نامجون تنها با قیافه ی میرغضب از ماشین پیاده شد.
نگاه بدی به من و سئونگ انداخت و مطمئن بودم که الان میوفته به جون سئونگ اما در کمال تعجب فقط با یه لحن تحدید کننده ای بهش گفت :
BẠN ĐANG ĐỌC
master criminal استاد خلاف کار
Fanfictionاستاد خلاف کار فصل ۱ کی میخایم بفهمیم که خیانت کردن فقط این نیست که با ی نفر بخوابیم هر دروغی که میگیم خیانته Couple : namjin, yoonmin 🐨🐭🐨🐭🐨🐭