نامجون هم با دیدن من بدون نفس کشیدن بهم خیره موند
مطمئنم اون صد برابر من متعجب شده
حقم داره ، از دوران دبیرستان که دوست پسرش بودم تا الان زیادی تغییر کردم... موهام بلند تر و چهرم مردونه و استخونی شده خوب از حق نگذریم نامجون هم تغییر کرده...کل بچه های دانشگاه با تعجب به ما که بهم خیره شده بودیم نگاه میکردن تا این که نامجون به خودش اومد و نگاهشو دزدید... اخمی کرد و با جدیت گفت
€همه سرجاشون بشینن
بعد بدون اینکه نگاهم کنه به سمت میزش رفت
حالا که منو دیده بود قصد داشتم اذیتش کنم اما جوری که نتونه حرفی بزنه... خوب حتی اگه نامجونم باشه یه استاد تازه وارده که داره جذابیت منو تو دانشگاه زیر سوال میبره نمیتونم به حال خودش ولش کنم....حتی اگه... بیخیال...
برای همین دو دستم و زدم زیر چونم و بهش خیره موندم یادمه همیشه میگفت چشما و نگاهم نمیزاره تمرکز کنه... مدیونید اگه فکر کنید خیره بودنم بخاطر هیکلو استایلشه... من فقط برای اذیت کردنش بهش خیره شدم همین...!!تمام دو ساعت کلاس و بی وقفه بهش نگاه کردم
گاهی زیر سنگینی نگاهم رشته ی کلام از دستش در می رفت
گرمش میشد و کلافه دستی به یقه اش میکشید
ریز و بی صدا به حالش می خندیدم و به صورت سرخ شده اش نگاه میکردم شاید ظاهرش تغییر کرده باشه اما هنوزم همون آدم قبله...اما از حق نگذریم انقدر با جذبه بود که هیچ کس جرئت نفس کشیدن هم نداشت
از اون بدتر دخترای کلاس بودن که به جای گوش دادن درس رسما با نگاهشون داشتن نامجون و می خوردن مثل من... اما من فقط قصد اذیت کردنشو داشتم...کلاس که تموم شد همه از جا بلند شدن و یکی یکی از کلاس بیرون رفتن
منم از خیره بودن بهش دست کشیدم و کوله امو برداشتم... داشتم با یون از کلاس بیرون میرفتم که صداش متوقفم کرد€آقای کیم شما تشریف داشته باشید
مثل برق گرفته ها وایستادم یون بعد از اینکه گفت تو سلف منتظرمه از کلاس بیرون رفت
بعد از یک دقیقه کلاس خالی خالی بود
به سمتم اومد و در کلاس و بست به خاطر نزدیکی بیش از حدش چسبیدم به دیوار اما بازم نزدیک شد و فاصله مون رو از بین برد... با اخم تمام اجزای صورتمو رصد کرد و بلاخره به حرف اومد€پس بالاخره آدم به آدم رسید
حول شده بودم برای همین با تته پته گفتم
£چه آدمی؟؟؟ م… من اصلا تو رو نمیشناسم
دستشو کنار سرم روی دیوار گذاشت و با لحن خماری گفت
€بایدم پسری که دو سال باهاش تو رابطه بودی و بعد بی هوا ترکش کردیو نشناسی!!
اوکی... خیلی دروغ تابلویی گفتم… مثل خنگ ها پشت کلمو خاروندم، با لبخند احمقانه و تعجب ساختگی گفتم
£عه نامجون تویی؟
پوزخندی زد
€خوب… تمام این سال ها دنبالت گشتم تا بپرسم چرا؟
همونجور که تو دلم شانش گوهمو مورد عنایت قرار میدادم با خنگی پرسیدم
£چی چرا؟
مثل اینکه با سوالای احمقانم خیلی رو مغزش راه رفتم که عصبانی داد کشید
€خودتو به اون راه نزن جین… من عاشقت بودم به خاطرت تو روی خانواده ام وایستادم چرا یهو ول کردی و رفتی؟
با دادش مثل موش شدم سرمو پایین انداختم و دیگه صدایی ازم در نیومد... راستش حرفیم برای گفتن نداشتم...
با دستش دو طرف صورتم و گرفت تا دوباره ارتباط چشمیمون رو بر قرار کنه توی صورتم غرید£حتی خونتم عوض کردی … چراشو نمیدونم جین اما بد تلافی میکنم ، بدجوری حال دانشجوی بی وفایی مثل تورو میگیرم حالا می بینی...
تا خواستم حرفی بزنم وحشیانه لب هاشو روی لب هام گذاشت
با چشم های گرد شده به نامجون عصبانی که چشم هاشو بسته بود نگاه کردم اونقدر حرکتش یهویی و دور از انتظار بود که برای چند ثانیه مغزم قفل کرد اما با مک هایی که به لبم زد مغزم به کار افتاد...
به چه حقی منو بوسید؟
حلش دادم اما قدم از قدم بر نداشت... از کی انقدر قوی شده بود؟! وقتی دیدم حل دادن فایده نداره با مشت به سینه اش کوبیدم که جری تر شد و با ولع بیشتری لب هام و به بازی گرفت
کم کم داشتم بخاطر لبای داغش جون میدادم که با صدای پایی که هر لحظه نزدیک تر میشد متوقف شد...دیدید چی شد؟! این یکی پسرم اون یکی پسرمو به زور بوسید... 😅
مراقب خودتون باشید جوجوآ 🐥🖤
![](https://img.wattpad.com/cover/330328505-288-k96010.jpg)
ESTÁS LEYENDO
master criminal استاد خلاف کار
Fanficاستاد خلاف کار فصل ۱ کی میخایم بفهمیم که خیانت کردن فقط این نیست که با ی نفر بخوابیم هر دروغی که میگیم خیانته Couple : namjin, yoonmin 🐨🐭🐨🐭🐨🐭