part 9

153 28 3
                                    

سر کلاس با استرس داشتم گوشه ی ناخنم و میجویدم  اگه بگم یک کلمه از حرفای استادو فهمیدم دروغ گفتم... منتظر بودم به آخرین کلاس برسه... چون آخرین کلاس با نامجون بود و من از صبح مثل مرغ پر کنده بال بال میزدم تا بالاخره نامجون برسه و بفهمم شرطش چیه! کلاس تموم شد و همه از جاشون بلند شدن و مشغول سروصدا و حرف زدن بودن اما من اونقدر فکرم درگیر بود که حتی نفهمیدم کلاس تموم شده!

یون یکی زد پس کلم تا حواسمو سر جاش بیاره

= چته؟ از صبح شیش میزنی؟

چشم غره ای به سمتش رفتم و جای ضربشو ماساژ دادم

£ گُاله رو جمع کن… اعصاب ندارم میزنم دک و پوزت بیاد پایینا

یون فحشی حوالم کرد و بعد این که گفت لیاقت نداری روشو ازم بر گردوند ، بیا همینو کم داشتیم... خانم قهر کرد... اشکال نداره براش کلی شکلات میگیرم از دلش درمیارم الان چیزای مهم تری دارم که باید نگرانشون باشم

به در کلاس خیره بودم که بالاخره نامجون وارد کلاس شد
چنان با اخم و جذبه اومد که همه به احترامش بلند شدن.
آنالیزگر به سر تا پاش نگاه کردم… هیکل ورزشکاریش و استایل اسپرتش هر دختر و پسر گیو برای داشتنش تحریک میکرد

یهو صحنه ای از خاطرات قدیم جلوی چشم اومد ، دبیرستانی بودم و نامجون دانشجو… اون موقع ها کمتر اخم میکرد و جذبه ی الانو نداشت
یاد حرف های عاشقانه اش افتادم دوباره قلبم براش لرزید… یعنی میشه دوباره مثل قبلا دوستم داشته باشه؟

شروع به درس دادن کرد و مرتیکه حتی نیم نگاهی هم به من ننداخت.
هیچی از حرف هاش نمی فهمیدم فقط مثل دیوونه ها بهش خیره بودم... هنوز بخاطر دیشب ازش میترسیدم اما نمیتونستم عشقی که بهش دارمم کنترل کنم...

بالاخره کلاس تموم شد اما برعکس همیشه که همه زود کلاس و خالی میکردن این دفعه همه ی دخترای چسب دانشگاه دورشو پر کردن.

حتی یون که دوستمه فوری کتابشو برداشت و رفت سر میزش... البته خوب بیچاره نمیدونست بین منو نامجون خبریه ولی بازم میخواستم کلشو بکنم...
از حرص داشتم منفجر میشدم وقتی انقدر با تک تکشون میخندید و منو نادیده می گرفت.  
دوست داشتم برم و به همشون بگم استادتون یه زمانی عاشق من بود... حتی دیشب بخاطر غیرتی شدنش نزدیک بود بهم تجاوز کنه...

اونقدر از لاس زدناشون کلافه شدم که بیخیال شرطو شروطش شدمو با خشم از در کلاس زدم بیرون ، زیر لب هر چی فوش بلد بودم به نامجون و اون دخترای عفریته دادم... مرتیکه خودش میتونه لاس بزنه و دوست دختر داشته باشه اما تا به من میرسه میگه فکر به این که کسی قبل من به تو دست زده دیونم میکنه؟ انگشت فاکمو تو ذهنم به سمتش گرفتمو گفتم بیاه

داشتم همینجور میرفتمو خود خوری میکردم که باز مثل همیشه سئونگ سر راهمو گرفت ، براش چشمامو تو کاسه چرخوندم و خواستم راهمو کج کنم که دیدم نامجون از کلاس اومد بیرون زاویه وایستادنمون جوری بود که هم نامجون بهم دید داشت هم من به اون و سئونگ پشتش به طرف اون بود

ازش عین سگ میترسیدم اما خوب من کیم سوکجینم دیگه... برای تلافی کارش رو به سئونگ لبخند پهنی زدم و گفتم

£جانمممم؟

پسره نچسب  اولش تعجب کرد اما بعد خر ذوق شد خودشو بهم نزدیک تر کرد

٪ جین اولین باریه که بهم لبخند میزنی...چقدر لبخند بهت میاد عزیزم !

سنگینی نگاه نامجونو و حس میکردم حیف که میخواستم حرسش بدم و گرنه یه جواب دندون شکن به سئونگ میدادم .
به جاش لبخندم و عمیق تر کردم و جواب چرت و پرت هاش و دادم و آخر دیدم قرار نیست ول کن بشه با بهونه ی اینکه دیرم شده پیچوندمش و فلنگو بستم .

داشتم راهمو میرفتم که یهو دستم کشیده شد و پرت شدم توی یه کلاس... نگاهی به کلاس انداختم و دیدم خالیه تا به خودم بیام ببینم چیشده و کی منو توی کلاس خالی کشونده دیدم نامجون با صورتی کبود شده و فکای قفل شدش جلوی رومه آب دهنمو قورت دادم اما خودمو نباختم و با اخم بهش نگاه کردم
از لابه لای دندون هاش با خشم گفت

€چی داشت بهت می گفت که نیشت وا شده بود ؟ هوم ؟

ترسیدم اما انقدر حرصمو در آورده بود که نتونستم جلوی زبونمو بگیرم

£به تو چه ؟! مگه من چیزی از این که اون دخترای چسب داشتن بهت می گفتن و تو هم هر هر میخندیدی پرسیدم؟!

با این حرفم رفته رفته اخماش باز شد ، لبخند محوی کنج لبهاش نشست و اون نرمی و ملایمت قدیما تو صورتش نشست با شیطنت گفت  

€پس پسر کوچولو حسودیش شده؟!

قلبم روی دور تند رفت... برای این که لو نرم و مسخرم نکنه فوری پسش زدم و طلبکار گفتم

£ یعنی چی چه ربطی داره؟ بالاخره تو استادی حق داری با دانشجو هات حرف بزنی ، منم دانشجوام حق دارم با هم کلاسیم حرف بزنم .  یعنی نه روابط تو به من ربط داره نه روابط من به تو ربط داره.

پشت بند حرفم خواستم از اتاق بیرون برم که  صدای بم و مردونه اش توی گوشم پیچید

€روابط تو به من ربط داره ، چون قراره مال من بشی.

خشکم زد، این داشت چی می گفت ؟ منظورش چی بود؟! به طرفش برگشتم تا شاید از تو نگاهش منظورشو بفهمم اما بازم چیزی دستگیرم نشد

£یعنی چی ؟

خیره به چشمام بهم نزدیک شد و روبه روم ایستاد .
نگاهش و به لب هام دوخت و گفت

€پارتنرم میشی و باهام قرارداد میبندی ، منم در عوض پول عمل باباتو بهت میدم



😈😂🤦‍♀️
بچه ها توی این همه شلوغیو درهم برهمی حواستون به آلبوم جونی هم باشه...
لاو یو جوجوآ 🤍🐥

master criminal                                           استاد خلاف کار   Where stories live. Discover now