نمیدونم نامجون چی میگه که میا عصبانی میشه و با جیغ جیغ بلند تر شروع میکنه به حرف زدن
_آره تو خونه اتم ! کنار عزیز دردونه ای که به خاطرش منو ول کردی . اگه بخوام همین الان میتونم بکشمش اما منتظرت میمونم… زود بیا اگه انتخابت این پسر باشه اون وقت تمام زندگیمو صرف کشتنش میکنم…
صدای عربده ی نامجون رو حتی منم میشنوم و توی اون شرایط دارم تصور میکنم استاد مغرور بین اون همه دانشجو این طوری فریاد میکشه...
میا تلفنو قطع میکنه و با حسادت آشکار بهم نگاه میکنه که پتو رو روی سرم فشار میدادم تا از خون ریزیش جلوگیری کنم
_کم مونده بود پای تلفن منو دار بزنه . توی احمق چی داری که من ندارم ؟ تازه احساس میکنم خیلی آپشنا دارم که تو نداری
با تحقیر نگاهش کردم چقدر یه آدم میتونه چندشو وقیح باشه
£شعور دارم اما متاسفانه تو حتی با اسمشم آشنا نیستی . طرف داره میگه تو رو نمیخواد کجاشو نفهمیدی ؟ آخه یه دختر چقدر میتونه سبک و آویزون باشه؟ چطور میتونی خودتو انقدر کوچیک کنی؟
با نفرت نگاهم کرد اما چیزی نگفت. علاوه بر سرم پهلوم بدجور درد میکرد . موقع افتادن محکم به پایه ی مبل خورده بود...
ده دقیقه ام نگذشته بود که نامجون مثل طوفان از راه رسید . بدون اینکه به میا نگاه بندازه به سمت منی که همچنان پخش زمین بودم دوید و سرم و توی آغوش گرفت و شروع کرد به برسی کردنه سرم
€ سرت خونریزی داشته ؟ الان خوبی ؟
فقط چشمامو به نشونه تایید حرفاش بازو بسته کردم… موهامو با دستهای مردونه اش کنار زد و نگران گفت
€خیلی ترسیدم اتفاقی برات افتاده باشه…
حتی اگه نمی گفت از رنگ پریده اش و دستای لرزونش فهمیده بودم...
میا با حسادت به ما نگاه میکرد . از لجش برای این که بیشتر حرصشو دربیارم منم مثل نامجون طوری رفتار کردم که انگار وجود نداره و تو چشمهای نامجون نگاه کردم و خودمو به موش مردگی زدم تا از حرص بمیره .اما اون طاقت نیاورد ، ابراز وجود کرد و گفت
_اینقدر دوستش داری ؟با این حرف سر نامجون چنان به سمتش چرخید که من جای میا زهره ترک شدم .
نامجون از من غافل شد و به سمت میا یورش برد و سیلی محکمی به گوشش زد...
یاد اون روزی افتادم که به من سیلی زد ولی انصافا این سیلی کجا و اون سیلی کجا .میا از شدت ضربه روی زمین پرت شد .
نامجون چنان عربده ای کشید که چشم هام گرد شد و از ترس سریع خودمو جمعو جور کردم
€حالا دیگه کارت به جایی رسیده که کلید می ندازی و توی زندگی من سرک میکشی ؟ دیروز زنگ زدی بهت هشدار دادم احمق… گفتم پاتو از گلیمت دراز تر کنی قلم پاتو می شکنم نگفتم؟
YOU ARE READING
master criminal استاد خلاف کار
Fanfictionاستاد خلاف کار فصل ۱ کی میخایم بفهمیم که خیانت کردن فقط این نیست که با ی نفر بخوابیم هر دروغی که میگیم خیانته Couple : namjin, yoonmin 🐨🐭🐨🐭🐨🐭