به سختی لای پلکمو باز کردم …
توی اتاق نا آشنا بودم و نمیدونستم کجامسرمو چرخوندم گنگ به اطرافم نگاه کردم... هیچ کسم توی اتاق نبود تا ازش سوال بپرسم...
خواستم بلند بشم که سوزش روی دستم نذاشت… با دیدن سرمی که به دستم وصل شده آه از نهادم بلند شد و همه چیز یادم اومد...
حرف های نامجون و غش کردنم... اونقدر ازش دلخور بودم که حد نداشت.... و حالا حالا ها نمیخواستم باهاش رو به رو بشم
خدا میدونه الان کجاست! لابد بچه ها منو رسوندن بیمارستان... اونم عین خیالش نیست و الان داره با دوست دختراش لاو میترکونه..
از این همه بی کسیو بدبختی اشکم سرازیر شد که همون لحظه صدای باز شدن در اومد. سریع چشمامو بستم تا هر کی اومد متوجه ی گریه کردنم نشه...
صدای بسته شدن در هم زمان شد با صدای کلافه ی نامجون که انگار پای تلفن بود چون صدای شخصی که باهاش خرف میزد به گوشم نمیرسید.... اما من به شدت از شنیدن صداش اونم اینجا متعجب بودم و با شنیدن حرفاش بیشتر متعجب شدم
€بهت میگم نمیتونم بیام بونگ چرا نمیفهمی ؟
_… .
€آره کاری که دارم از تولد تو مهم تره…
_…
€خواهش میکنم بونگ ببین الان حالم خیلی داغونه تولدتو حتما یه روز دیگه جشن میگیریم .
بعد از هوف بلد و سکوتش فهمیدم که تماسو قطع کرده...اصلا نامجون اینجا چیکار میکرد ؟ باور میکردم به خاطر من داره دوست دخترشو می پیچونه ؟ باور میکردم قید اونو زده تا اینجا بمونه ؟ نه به هیچ عنوان باور نمیکردم... پس دلیله اینجا بودنش چیه؟
وقتی صدای پاشو هر لحظه نزدیکتر حس میکنم قلبم طپش دیوانه واری پیدا میکنه... از این که یوقت لو نرم ترسیدم اما تمام زورمو زدم تغییری توی حالت صورتم ندم و مثل اینکه موفق هم بودم
فهمیدم که کنار تختم وایستاده اینو از شنیدن صدای نفساش که خیلی بهم نزدیک بود فهمیدم...
دست داغش که روی صورتم میشینه رسما آتیش میگیرم... نکنه میخواد از فرست استفاده کنه و بکشتم؟!
اما دور از انتظارم نوازش گرانه دستشو روی صورتم میکشه… حرف نمیزنه فقط جز به جز صورتم رو لمس میکنه .دلیل این رفتار هاشو نمیفهمم . یک بار به خاطر من غیرتی میشه اما دست تو دست یک دختر دیگه میره کافه… یک بار به من انگ هرزه بودن میزنه و حالا اینطور عاشقانه نوازشم میکنه.... جوری که انگار با ارزش ترین شئ و لمس میکنه و اگه کمی فشار دستشو زیاد کنه اون شئ میشکنه.... کدوم حرف یا رفتارشو باید باور میکردم؟!
با شنیدن صدای زمزمه مانندش نفسم رسما قطع شد
€خواهش میکنم چشماتو باز کن گُله رُزم… ببین با این حالت بدجوری داغونم کردی... ببخش جین… همه ی اون حرفا رو زدم تا اذیتت کنم… یه انتقام احمقانه... انگار بچه شدم... اما منکه میدونم پاکی… میدونم جز من کسی نزدیکت نبوده نمیونم چطور اون حرفارو بهت زدم… چشماتو باز کن… خواهش میکنم .

KAMU SEDANG MEMBACA
master criminal استاد خلاف کار
Fiksi Penggemarاستاد خلاف کار فصل ۱ کی میخایم بفهمیم که خیانت کردن فقط این نیست که با ی نفر بخوابیم هر دروغی که میگیم خیانته Couple : namjin, yoonmin 🐨🐭🐨🐭🐨🐭