part 39

96 23 14
                                    

همه ی دخترها دور میزش جمع شدن و به بهانه ی جواب درست هی واسش عشوه میومدن .

با حرص نگاهشون می کردم که سئونگ کنارم ایستاد

_ یه کم صحبت کنیم ؟

چشم نامجون روی ما زوم شد… با صورت سرخ شده نگاهمون می کرد .
به خودش نگاه نمیندازه دورش پره... فقط کافیه یه نفر بیاد سمت من سگرمه هاش تو هم بره تمام عصبانیتمو سر سئونگ خالی کردم

£چیه سئونگ؟ چیه؟!

دستشو توی موهاش برد و لباشو جلوداد و باحالت مظلومی گفت

_راستش...هفته ی دیگه قراره ازدواج کنم .

متعجب نگاهش کردم... وات د فاک این مگه تا همین دیروز دنباله کون من نبود؟! چیشد یهو دقیقا؟ کی وقت کرد وقتی مدام چسبیده بود به من؟! نزاشت بیشتر از این فکر کنمو ادامه داد:

_توی این مدتی که عاشق تو بودم مدام برات هدیه می خریدم ، کل اتاقم پر شده از عکس هایی که از تو کشیدم . اما میخوام قبل ازدواجم همه رو بدم به تو چون دلم نمیاد دور بندازمشون .

انقدر احمقه که نمیدونه عشق توی دوسه روز از بین نمیره حتی اگه سه سال نبینیشم از بین نمیره... بیخیاله تجزیه تحلیل رفتار این احمق شدم... شونه بالا انداختمو بیخیال گفتم

£موردی نیست ، برام بفرستشون.

سرشو به علامت منفی تکون داد

_نمیشه باید ببینی چی به حال و روزم آوردی نگران نباش کاری نمیکنم ازدواجم بهم بخوره فقط میخوام کامل از تو دل بکنم همین .

مردد بودم از یه طرف کنجکاو بودم هدیه ها و نقاشی ها رو ببینم  از طرفی خیلی حرفش احمقانه و مشکوک بود برای همین دو دل گفتم

£باشه امشب ساعت هفت میام ولی اگه مثل اون بار…

پرید وسط حرفم و با لحن قاطعی گفت که قصد خاصی نداره

_نگران نباش فقط یه دقیقه میای و میری قول میدم بهت.

مردد سر تکون دادم لبخندی زد و بدون حرف اضافه رفت.  کلاس تقریبا خالی شده بود جز دو سه تا دختر که همچنان به نامجون چسبیده بودن...  نامجونم با اخم و تهدید به من نگاه میکرد .

از غفلت دختر ها استفاده کرد و با ابرو اشاره کرد تا از اتاق برم بیرون.
می دونستم منظورش اینه که برم اتاق اساتید چون معمولا تمام استاد ها این ساعت برای ناهار میرفتن. تایید کردمو با برداشتن کولم از کلاس بیرون رفتم

اونم بعد از پیچوندن اون کنه ها با فاصله از من به سمت دفتر اساتید اومد
در اتاقو باز کردم و سرکی کشیدم خداروشکر کسی توی اتاق نبود برای همین با خیاله راحت رفتم تو

بعد از چند دقیقه نامجون با عصبانیت اومد تو در و بست و قفلش کرد

€اون حروم زاده چی بیخ گوشت وز وز می کرد ؟

master criminal                                           استاد خلاف کار   Donde viven las historias. Descúbrelo ahora