part 53

126 17 35
                                    

صدام از تعجب با دستی که محکم جلوی دهنمو گرفت خفه شد

وقتی دید صدایی ازم در نمیاد همونجور که جلوی دهنمو گرفته بود به چشمام خیره شد و با صدایی آروم و ملایم شروع کرد به حرف زدن

€بزار یه سری حرمت ها بینمون نشکسته باقی بمونه... هنوز خیلی چیزا رو نمیدونی پس عجول نباش

حرفاش درست بود اما ترو خدا ببین کی داشت این حرفو به من میزد... یکی نیست بگه تو که لالایی بلدی چرا خوابت نمیبره... برای این که از این جو دربیایدم بهش چشم غره رفتم و باصدایی که به لطف دستاش خفه شده بود گفتم

£ولم کن .

دستش از لبام جدا شد اما این بار دستاشو دو طرف صورتم گذاشت و به چشمام خیره شد نباید اینکارارو با قلبم میکرد

به چشماش نگاه کردم و گفتم :
£از من چی می خوای نامجون ؟

زمزمه کرد :
€خودتو…

پوزخند زدم :
£تو که به خواستت رسیدی،اولینمو ازم گرفتی . دردت چیه ؟ رابطه ی دوباره ؟

ساکت موند و پر از حرف نگاهم کرد و ای کاش حرف چشماشو میخوندم اما اون لحظه اونقدری عصبی و ناراحت بودم که به هیچ چیز فکر نکنم

بهش نزدیک شدم و دکمه ی پیراهنشو باز کردم :
£من یک بار پارتنرت شدم به خاطر پول،الان هم باهات میخوابم اما نه به خاطر پول… فقط برای اینکه ثابت کنم درد تو من نیستم. 

دکمه های دیگه ی بلوزشو باز کردم و از تنش در آوردم.  مات به من نگاه می کرد. انگار هنوز هضم نکرده بود چه شتی داره اتفاق میوفته

دستامو دور گردنش حلقه کردمو به سمت خودم کشیدمش و لبامو با خشونت روی لب هاش گذاشتم .

چشماش بسته شد و همینو می خواستم. میخواستم به خودم اینو ثابت کنم که نامجون من رو فقط بخاطر بدنم میخواد و ازش کامل دلسرد بشم و میخواستم خودش هم  تسلیم بشه تا بهش ثابت کنم دردش من نیستم سکسه. 

و با اینکه هدفم همین بود اما وقتی باهام همراهی کرد قلبم به درد اومد… دکمه های پیراهنم رو باز کردم و از تنم بیرون آوردمش. دستش به سمت کمرم رفت و بهش چنگ انداخت . به سمت تخت هدایتم کرد.… افتادم روی تخت . خیمه زد روم و همونطور می بوسید.

دستش به سمت گردنم رفت و پر حرارت لسش کرد .  لب هاشو از روی لب هام برداشت و با چشمای قرمز بهم نگاه کرد

€اگه دردم سکس بود همون وقتی که پارتنرم بودی کارتو تموم میکردم . اگه دردم تصاحب کردنت بود همون شبی که سر اون بار کوفتی با سر و وضع ناجور دیدمت کارتو یک سره می کردم .

معنا دار نگاهم کرد و از روم بلند شد. به بلوزش که وسط اتاق بود چنگ زد ، برگشت به سمتم

€منو خیلی بد شناختی جین . خیلی بد…

master criminal                                           استاد خلاف کار   Où les histoires vivent. Découvrez maintenant