part 4

324 31 0
                                    


○جنی○

صف خیلی شلوغ بود ما هم که اصلا حوصله صف رو نداشتیم جیسو گفت خودش میره بلیتارو بگیره..منتظر بودیم تا برگرده..

رزی: کار درستو همین جنی کرد، باید اینجوری این جونور رو نشوند سرجاش.

لبخندی زدم که بلافاصله انگشت رزی و لیسا هردو باهم رفت توی دوتا گونه هام.

_مرض! نکنین، مگه نمیدونین بدم میاد!
درارین ببینم.

لیسا با صدای جدی ولی پر از شیطنت گفت:
_مندو کیوت و خوردنی خودمی!

با چشمای گرد نگاش کردم:
_چند بار بگم منو اینجوری صدا نزنین من مندو نیس...

داشتم به چرت و پرت گفتنم ادامه میدادم که یه صدای مزاحم و تو دماغی مثل وزوز مگس پرید وسط نطقم!

-ببخشید خانوم؟

به سمت صدا برگشتم.
یه پسر جوجه تیغی بود، با دوتا جوجه تیغی بدتر از خودش که پشت سرش وایساده بودن

جواب دادم:
-بله؟

کارتی به طرفم گرفت و گفت:
_این شماره ی منه، از دور دیدمت خیلی خوشم اومد ازت...از تیپت، استایلت، قیافه ی محشرت...کارتمو بگیر و بهم بزنگ تا بیشتر باهات اشنا شم ملوسک .

عوق، حالم به هم خورد از لحن چندشش، عوضی!
حالا این وسط تو همه جام از اون همه تعریف عروسی بود.
اعتماد به نفسم رفت بالا اصلا..
تو دلم چند تا فحش صحنه دار نثارش کردم و دوباره برگشتم سمت اون مخلوق ناقص خدا،
خب کلا خوشم نیومد ازش!
چشمای هیزی هم داشت.
به قیافه ی لیسا نگاه کردم،عصبی بود شدید،
اگه دستشو نگرفته بودم مطمئنم همون چندتا تار شوید روی کله ی پسره رو هم میکند.
فشاری به دستش اوردم که خودشو کنترل کنه!
نگاهمو چرخوندم و زوم شدم روی پسره،
لبمو کج کردم و گفتم:

-اول بکش بالا،بعدش حرف می زنیم!

با تعجب گفت:
-چی رو؟

قیافه ی بهت زده ی خودشو دوستاش ته خنده بود.
دیگه توجهی بهشون نکردم و راهمو کج کردم
ولی صدای تیکه ی رزی رو شنیدم:
_حالا تو شماره کارتتو بده،سر وقت برات پول واریز میکنم که حداقل بتونی یه شلوار بخری که کل پاهاتو بپوشونه!
شایدم بتونی باهاش مو بکاری!

بعدشم فوری خودشو بهم رسوند و دستمو گرفت:
_جنی باید حواسمون بهت باشه،این دفعه فکر کنم خود خروس بیاد بهت پیشنهاد بده!

نگاهی به طرف راستم کردم،لیسا نبود!
با تعجب برگشتم و پشت سرمو نگاه کردم
همون لحظه لیسا رو دیدم که مشتی محکمی زد توی فک پسره... پسره که کلا هیچی ازش نموند کامل رفت توی زمین.
دوستاشم که عین بوق وایساده بودن سرجاشون و زرد کرده بودن،خاک بر سرا.
چند نفر جمع شدن، لیسا هم بدون توجه به کسی دستاشو گذاشت تو جیبش و اومد سمتمون

Forever Young Where stories live. Discover now