•جنی•
بعد از چندساعت توی راه بودن بالاخره رسیدیم سئول...
با خستگیه زیادی که تو جونم بود خودم رو روی کاناپه ولو کردم.چقدرررر خوابم میومد!
چشمام کم کم گرم شد و روی همون کاناپه ای که روش دراز کشیده بودم خوابم برد....
(چند ساعت بعد)رزی:جنی....جنیا بیدار شو شب شده، جنی؟
خمیازه ای کشیدم و طبق عادتم خواستم غلتی بزنم که شرررپ!از روی کاناپه پخش زمین شدم!
با جیغ ماتحتمو گرفتم و بی توجه به رزی که مثل اسب میخندید مالیدمش،یعنی این رزی اگه گوشیش میوفتاد زمین سه ساعت بالا سرش عجز و مویه میکرد اونوقت اگه رفیقاش میوفتادن به هیچ جاش نبود هیچ،انقدر میخندید که دوست داشتی خفش کنی!
با بیچارگی از سر جام بلند شدم و بهش زهرماری گفتم.رزی با خنده گفت:
_پیتزا سفارش دادیم،برو لباساتو عوض کن بیا بخور و خواهشا فقط اسیبی به خودت نزن.چشمامو براش چپ کردم که با خنده رفت توی اشپزخونه.
رفتم طبقه ی بالا اتاق خودم،خیلی دلم میخواست دوش بگیرم اما واقعاااا گشنم بود.
دست و صورتمو شستم و لباسامو با تاپ و شلوارک عوض کردم،موهامم یه بار از نو باز و بسته کردم و بعدش پیش به سوی پیتزا.
تند تند داشتم از پله ها میرفتم پایین،از این رزی بعید نبود پیتزای منم بخوره،کثافت بود دیگه!
با حالت کسی که انگار عزیزشو از اتاق عمل اورده باشن بیرون پریدم توی اشپزخونه و به میز غذاخوری نگاه کردم که جیسو پوکر گفت:-نگران نباش،برای رزی دوتا سفارش دادیم تا مال کسیو غارت نکنه!
لبخند گشادی اومد رو لبم،ایول.با خوشحالی پشت میز نشستم و پیتزامو کشیدم طرفم، چه بوی خوبیم داشت!
گازی به پیتزام زدم و مشتاق به فحشایی که لیسا به جونگکوک می داد گوش دادم.لیسا: اون لحظه تو آشپزخونه چقدر دلم میخواست موهاشو بکنم پسره ی....
جیسو: وای لیسا بسه،هر گازی که به پیتزام زدم فحشای تو روش بود.چرا همیشه سر غذا نفرتت از بقیه یادت میاد؟؟
لیسا: یااا من الان استرس دارم همین فردا پس فردا باید باهاش مسابقه بدم هااااا،من تاحالا ندیدم سبک رانندگیش چطوره موقعی که میخواد مسابقه بده،این مسابقه نداده وحشیه.اگه ازم ببره...
رزی: لیسا چته تو؟مگه باهم حرف نزدیم؟ مطمئنم تو میتونی و تا جایی که تورو میشناسم هیچ وقت نمیزاری کسی بزنه جلوت! بهش فکر نکن...گفت شب بهت زنگ میزنه تایم مسابقه رو میگه،الانم وقتی هنوز وقتش نرسیده غصه خوردنت خیلی مسخرس.تازه قانون اول کائناتو مگه نمیدونی؟اگه بگی اگه ازش ببازم ومن ازش میبازمو اگه اون ببره و....قانون جذب واقعا همینو جذب میکنه،پس فقط کافیه به خودت امید داشته باشی من مطمئنم تو میتونی!یه پیتزا هم نذاشتن بخوریم اه!
YOU ARE READING
Forever Young
Fanfictionفکر می کردم جیسو ازتون عاقل تره که دیدم نه ... جنی که کله شق تر و بدتر از شماست... لیسا هم که باید بزور بگیریش دوباره سر از کلانتری در نیاره بخاطر دعواهاش! رزیم که شریک جرمش. Blacktan ... ژانر: عاشقانه، کمدی