part 39

222 35 3
                                    

جیغی کشیدم که توجه بچه ها هم جلب شد!
با دو رفتیم سمت گودال، فقط سر جنی رو میدیدم! چون ارتفاع گودال زیاد بود سرمو خم کردم که دیدم با جیغ داره میزنه تو سرش، زود گریم گرفت و کنار گودال زانو زدم و با داد گفتم:

-جنییی! جاییت درد میکنه؟

جنی با بغض گفت:
-نه

-احساس خفگی میکنی؟

بازم گفت نه و این دفعه زد زیر گریه!

لیسا با عصبانیت داد زد:

-بیست سوالیه مگه؟ باید درش بیاریم!

توجه بقیه ی دانشجوها هم به ما جلب شد و همه دویدن و اومدن سمتمون!دور گودال پر ادم شده بود!

رزی در جواب لیسا با عصبانیت و نگرانی گفت:

-نباید بدونیم چه مرگشه؟ اصلا شاید مار زدش!

جنی از اون پایین با صدای حرصی و فین فین گفت:

-مارو از کجات در اوردی؟ چون افتادم گوشیه نازنینم شکست..

این دفعه واقعا عر زد:
-الهیی مادر برات بمیره! عررر

چشمامو توی حدقه چرخوندم و رزی نعره زد:
-ساکت!

همه جا غرق سکوت شد،دیگه نه صدای جنی میومد نه صدای دانشجوها که هی حرف می زدن ..لیسا دستاشو مشت کرد و با اخم غلیظی گفت:

-کلی آدم اینجا وایساده هیچکدومشون نمیان جلو یه کمکی بکنن!

با صدای آرومی گفتم:
-این گوداله عمیقه!

لیسا با عصبانیت شروع کرد به فحش دادن
دستمو روی دهنش گذاشتم و اشاره کردم خفه شه!

لیسا دستمو کنار زد و یهو گفت:
-اصلا خودم میرم نجاتش میدم!

بازوشو گرفتم و گفتم:
-یه لحظه سوپر من بازی در نیار الان رزی زنگ میزنه آتش نشانی!

برگشتم سمت دانشجوها که بازم صدای پچ پچاشون بالا گرفته بود یعنی خاک تو سر بی خاصیتشون که هیچ سودی نداشتن!
حتی یکیشونم زنگ نزد کمک بیارن!

صدای رزی اومد که که زنگ زده بود:

_الو سلام، آقا توروخدا خودتونو برسونین به دانشگاه....جنیمون افتاده توی گودال، بله؟

صداش بالا رفت:

-دیوونه هفت جد و آبادته مرتیکه ی...با تور ماهیگیری عمتو نجات بدم ...الو؟الووو

گوشیو از گوشش فاصله داد و با تعجب گفت:

-قطع کرد!

با حرص ادامه داد:
-بهم میگه خب با تور ماهیگیری نجاتش بدین!تازه اولشم بهم گفت دیوونه!‌ عوضیه عنتر !

دهنمو کج کردم و با به یاد اوردن حرفش با اخم و خنده ی نامحسوس گفتم:

_جنیمون افتاده توی گودال یعنی چی مگه حیوونه؟
تقصیر طرز حرف زدنت بود با اون فحشایی که دادی انتظار داشتی بشینه برات لالایی بخونه؟قطع میکنه دیگه

Forever Young Where stories live. Discover now