part 61

261 36 6
                                    

بعد از اینکه از مغازه ها اومدیم بیرون یهو
با دیدن رستوران با ذوق انگشت اشارمو به سمتی که رستوران بود گرفتم و گفتم:

_بچههههه هااااارستووووران،توروخدا بریم غذا بخوریم!خواهش خواهش خواهش خواهش.

یکی از دخترا موهاشو داد پشت گوشش و با چشم غره گفت:

_هنوز زوده ما خرید دار....

جیمین: بریم!

جیمین جلوتر از همه و بقیه ی پسرا هم پشت سرش راه افتادن..دهن همه باز مونده بود.
با کلی ذوق و شوق وارد رستوران شدم بقیه هم پشت سرمون اومدن.
نشسته بودم تا پاستامو بیارن،خیلی وقت بود پاستا نخورده بودم و از ذوق نزدیک بود سکته کنم،هیچی اندازه ی غذا انقدر ذوق زدم نمیکرد!!!
چون تعدادمون زیاد بود به دو گروه تقسیم شده بودیم.
نوه های خانوم با خود جیهوپ یه طرف نشسته بودن و ما خودمونم یه طرف، پسرا هم که از رو نمیرن، پررو هم هستن زارت اومدن نشستن جفت ما،همینجوری بی دلیل یه چشم غره به یونگی رفتم که بدبخت پشماش ریخت.

جیون: رزی بیا عکس بگیریم میخوام استوری کنم اینستاگرامم.

باشه ای گفت و مشغول عکس گرفتن شدیم که سفارشامونو اوردن،گارسون همه رو روی میز چید و همینکه خواست بره جنی گفت:

_ببخشید اقا مثل اینکه این پاستا رو اضافه اورد...

-خفه شو مال منه،شما بفرمایید.

گارسون با تعجب نگاهی بهمون انداخت و رفت.

جنی : دوتا؟ دوتااا؟ مگه تو گاوی؟

ظرف پاستامو طرف خودم کشیدم و گفتم:
_نه شرمنده از فک و فامیلات نیستم.

جیسو زارت زد زیر خنده.

جنی: ببند.

جیسو: باشه!

هنوز لقمه ی اولو توی دهنم نذاشته بودم که با یه صحنه ی بسیاااار بسیاااار چندش مواجه شدم.
همینطوری خشک شده بودم که لیسا با عصبانیت از سر میز بلند شد و با صدای تقریبا بلندی گفت:

_بسه دیگه! نمیتونم تحمل کنم!ولم کن جیسو من عمرا اگه یه دقیقه ی دیگه اینجا بمونم.
ولم کن!

پشمام توی هوا معلق مونده بود!
جنی و تهیونگ مثل دوتا بیشعور کثافت داشتن توی یه ظرف غذا میخوردن!خوشم میاد دو سه روزه به همدیگه اعتراف کردن و انقدر توهمن!

با حرص گفتم:

_جنی قبل از اینکه میزو توی سرت خورد کنم مثل ادم غذاتو توی ظرف خودت بخور!

جیسو: جنی عزیز دلم صبر کن حداقل ۱۰روز بشه من با نامزدمم از این عن بازیا در نمیووردم!

جنی: چتونه همتون حمله کردین بهم؟
مگه خلاف کردم؟توی یه ظرف غذا میخوریم فقط همین!

Forever Young Where stories live. Discover now