part 35

250 37 1
                                    


♢رزی♢

-میدونی چقدر نگرانت شدیم؟

جیسو: منو باش واسه این گریه میکردم .. فقط منتظر یه فرصت مناسبم که بزنمت!
چرا بی هماهنگی عمل میکنی؟

جنی: خب حالا شماهم!! پاشین بریم تا نیومدن.

بالاخره خودمونو جمع و جور کردیم و با بیشترین سرعتی که از خودمون میشناختم فرار کردیم.
جنی چون ریزه میزه بود مثل بزغاله می دوید عنتر!
تا تونستیم از عمارت دور شدیم و بعد از گرفتن ماشین راه افتادیم سمت مرکز خرید.
.
یعنی از همون لحظه ی ورودمون به مرکز خرید این جیسو مارو جر داد انقدر پشت تلفن با بوهیون حرف زد.

با اخم گفتم:
-یعنی وقتشه جیسو رو نفله کنم!

لیسا هم متقابلا با اخم گفت:
-خوشم میاد وجه اشتراکمون توی همینه...
فکر کن بخواد قربون صدقش بره الهی قربون کله ی کچلت برم اوپااااا

هممون زدیم زیر خنده که جیسو تلفنشو قطع کرد و اومد سمتمون.

با دیدن اینکه داریم میخندیم گفت:
-به چی میخندین؟

_ هیچی تو برو به نامزدت برس!

جیسو: بیا برو تو کبدم! خودتون ترشیدین کم نیست ول کن منم نیستین!

جنی: نمیدونم عاشق چیش شدی! قیافه ی خوبش یا کله ی کچلش؟

جیسو:مگه عشق به این چیزاست؟
شما نمیفهمین!
دوست دارم عاشق شین تا ببینین طرف هرجوریم باشه اگه دوستش داشته باشی قشنگ میبینیش.

لیسا: یااا اونی حرفای کلفت میزنیا!
ناهار چی خوردی؟

و همونطور که اشکای حاصل از خندشو پاک میکرد با صورت سرخ بریده بریده ادامه داد:
-باید مدال طلا به عنوان حرفه ای ترین چس گوی جهان بهت بدن.

منم که کلا از خنده محو بودم!

جنی با خنده گفت:
-خاک تو سر.....

حرفش کامل نشده بود که شترررررق!
صاف رفت تو شیشه ی مغازه.

از شدت خنده روی زمین نشستم،بچه ها هم هر کدوم یه ور ولو شده بودن، یعنی کبود شده بودیم از خنده و خودمونو میزدیم!
طفلک چون شیشه خیلی تمیز بود ندیده بودش صاف رفت توش...
دیگه روده واسم نمونده بود.
جنی پا شد و اول یکم گیج دور و ورشو نگاه کرد و وقتی فهمید چی شده خیلی جدی برگشت رو به شیشه گفت:
-زهرررررررمارررررررررر

فروشنده ی بدبختم که از شدت ناامیدی میخواست با کارتخوان پرواز کنه،بزور خودمونو جمع و جور کردیم،دست جنیو کشیدیم ببریم تا بیشتر از این سوتی نداده.
...
-پرستاری برات بپوشم یا ملوانی؟ شایدم خلبانی!

جنی نمایشی چشماشو خمار کرد و بهم نزدیکتر شد و گفت:
-گونیم بپوشی بهت میاد.

اومده بودیم لباس فروشی و من به مانکن توی مغازه تکیه داده بودم و طبق معمول داشتیم با جنی مسخره بازی در میووردیم!
جیسو که رفته بود اتاق پرو تست کنه و خداروشکر این دفعه برای جلوگیر ی از هرگونه ابروریزی لیسا کنار اتاق پرو وایساده بود همونطور که نگهبانی میداد داشت به حال ما تاسف میخورد و میخندید!

Forever Young Where stories live. Discover now