part 40

249 38 4
                                    

♤لیسا♤

دیگه جدی جدی داشتن میرفتن روی اعصابم که صدای داد تهیونگ اومد که گفت:

-بکشینش بالا!

قبل از من جین رفت بالای گودال وایساد و دستای جنیو گرفت و کشیدش بالا !

جنی لبه ی چاهو گرفت و خودشو روی زمین کشید و اخرشم ولو شد،یه ثانیه بعدم تهیونگ اومد بیرون.

با اخم پرسیدم:

-چجوری قد جنی رسید به نزدیکیه لبه ی چاه؟

تهیونگ همونطور که خودشو میتکوند گفت:
-پاهاشو گذاشت رو شونه هام و وایساد!

اهمی گفتم و جیسو با لبخند گفت:
-ممنون واسه کمکتون

تهیونگ لبخند یه وری زد و جین گفت:
_خانوم بهمون سپرده بود مواظبتون باشیم!

جیسو نیششو جمع کرد و من توی دلم اخیشی گفتم که ضایع شد خود شیرین بدبخت!

جنی: من با این لباسا نمیتونم بیام سر کلاس، میرم خونه!

تهیونگ: منم میخواستم برم خونه وایسا خودم میرسونمت.

قبل از اینکه یقشو بگیرم بازوی جنیو که قیافش شبیه علامت تعجب بود گرفت و کشید دنبال خودش.ماشینش دم در دانشگاه پارک بود، جنی رو انداخت توی صندلی شاگرد و خودشم سوار شد و....رفتن !
به همین سادگی!
دهنم باز مونده بود !
جونگکوک نگاهی به قیافم انداخت و خندید
دیگه فکمو نمیشد جمع کرد!!
این چرا داره میخنده؟ من چرا گذاشتم جنی با تهیونگ بره؟...
رزی بازومو کشید سمت دانشگاه و جیسو هم راه افتاد پشتمون ..اخمام کم کم داشت میرفت توهم.. دارم برات تهیونگ...!
...
بی حوصله سر کلاس نشسته بودیم و منتظر نامجون بودیم تا تشریف فرما بشن .
رزی یه ظرف پاستا دستش بود و داشت کوفت می کرد...
جیسو هم داشت درسو مرور می کرد.
بالاخره استاد گرامی افتخار داد و اومد توی کلاس.
نامجون با سر جواب سلام بقیه رو داد و نشست سر جاش:

-خب،امروز کوییز میگیرم!

اینم خو فقط بزاریش کوییز بگیره!
رزی با اینکه میدونست میرینه بیخیال به خوردن ادامه میداد
اما جیسو...
عنتر نشسته بود خونده بود!
فوری نگاه منو رزی برگشت سمتش،
یکم نگاش کردیم که در آخر با حرص گفت:

-باشه! سگ خورد!

رزی با خنده گفت:
_وقتی میدونی تهش باید برسونی چرا مقاومت میکنی؟

اوهوم کشداری گفتم که صدای جدی نامجون اومد:
_خب میخوام برگه هارو توضیع کنم

..

♡جیسو♡

_بومبایااااااااااا

رزی بعد از تر زدنش تو امتحان صداشو انداخته بود پس کلش و اهنگ میخوند و همشم بخاطر این بود که الودگی صوتی ایجاد کنه و پسرا اذیت بشن!

Forever Young Where stories live. Discover now