part 63

259 35 6
                                    

♡لیسا♡

رزی و آلیسم بعد کلی بغل و ماچ از هم خدافظی کردن،بیشتر خواهرا با اینکه باهم دعوا و کل کل دارن این دوتا خیلی باهم خوب بودن،دلیلشم این بود که آلیس خیلی مهربون بود.

-جیسو خوابیده؟

رزی: مامانم گفت که خوابیده.

جنی:باید سرگرمش کنیم یکم حالش بهتر شه،
اگه کاری به کارش نداشته باشیم همش غصه میخوره باید مشغولش کنیم که بهش فکر نکنه.

رو مبل های سالن کوچیکتری که توی ویلا بود نشسته بودیم و با سالن اصلی که بقیه اونجا بودن فاصله داشتیم.
نمیتونستیم بریم بالا چون جیسو هم خواب بود و نمیخواستیم فعلا بیدارش کنیم.
با نزدیکتر شدن سوهی بهمون بهش نگاه کردیم که لبخندی زد و گفت:

_میشه بشینم؟

اگه دست من بود که میگفتم نه!
اما خب رزی فوری آره ای گفت و اونم نه گذاشت نه برداشت زارت اومد نشست جفت من،نه خیلیم خوشم میاد ازش!
چین این دخترا زود صمیمی میشن با ادم؟؟
از صبح افتاده بود دنبالمون لیسایا ،جنیا، جیسویا
زیر پوستیم امار میگرفت.

سوهی لبخند کوچیکی زد و گفت:

_جسارت نباشه ها رزی ،قصد فضولی ندارم،اما میشه بدونم مادر جیسو چرا اونجوری با جیسو دعوا کرد؟

چشمام گرد شد،چقدرم فضوله! تقصیر این رزی بهش رو داده!
دختر بدی نبود اما خیلی کنجکاو بود و زودم صمیمی میشد برای همین خوشم نمیومد ازش.
با چشم و ابرو به رزی علامت دادم که دهنشو ببنده اونم که دید قاطیم زود گرفت و لبخند دستپاچه ای زد و گفت:

_ببخشید سوهیا اما موضوع یکم شخصیه.

سوهی اهانی گفت و لبخند بزرگی زد و گفت:

_باشه بازم ببخشید نباید میپرسیدم اصلا ولی واقعا نتونستم جلو خودمو بگیرم و نگران جیسو هم شده بودم.

ببخشید خلوتتونو به هم زدم من دیگه برم.
لبخند زورکی ای بهش زدیم که رفت.

جنی: انگار فقط اومده بود امار بگیره!

رزی: جنی چرا الکی تهمت میزنی!
از بینشون همین یکیم که رفتارش خوب و خاکیه مشکوک شین بهش!

لیوان آبو از روی میز جلوم برداشتم و گفتم:

_همه که مثل تو خر نیستن که به همه اعتماد کنن ...هرکی خوب بود شما که نباید باور کنید،تا کسیم نشناختین نباید رازای زندگیتونو بهش بگید.

رزی: خب حالا.

جنی: بچه ها من میگم کلی خوراکی بخریم امشبم یه فیلم توپ بذاریم با این بچه سوسولا ببینیم، حداقل جیسو بیاد تو جمعشون واسه حفظ ظاهرم که شده سعی میکنه به چیزی فکر نکنه.

_تو اگه حوصله داری این همه راه بری تا خوراکی بخری من شرمندتم چون حوصله ندارم!

جنی: این همه پسر اینجاست هیچکدومشون نمیتونن برن چندتا خوراکی بخرن؟

Forever Young Where stories live. Discover now