part 59

274 35 22
                                    

خانوم برگشت و با اخم گفت:

_شانس اوردین صداتون به طبقه ی پایین نرسید و فقط پسرا که اتاقای بغلیتونن با من که توی اتاق کارم بودم شنیدیم! خواب این بدبختارم پروندین.

بعد گفتن حرفش با عصبانیت درو بست!

_خانوم چقدر خشن شده جدیدا،مگه نه؟

لیسا: ببند!

یهو انگار چیزی یادش اومده باشه گفت:

_تو جات اونطرف رزیه.اینجوریم که تو از اینور افتادی روی رزی معلومه از در اومدی داخل و این مسیر رو اومدی،کجا بودی؟؟
دستپاچه شدم و اب دهنمو قورت دادم.زیر لب گفتم:

-بترکی لیسا که انقدر تیزی.

سعی کردم لحنم عادی باشه اما بازم آثار دستپاچگی توی صورتم مشخص بود.
لبخند نصف و نیمه ای زدم و گفتم:

_رفتم آ..

رزی: قدیمی شده،پارچ اب تو اتاق هست.

بیشتر استرس گرفتم و رنگم پرید.

-نه منظورم اینه رفتم دس...

رزی:اینجا دستشویی هم داره اگه یکم دقت کنی درشو میبینی بیبی!

هیچ دروغی به ذهنم نمیرسید،خاک تو سرم که حتی بلد نبودم خالی ببندم.

لیسا: راستشو بگو! ساعتو دیدی؟ جنی قبل اینکه سگ بشم بگو کجا رفته بودی!

با ترس بهش نگاه کردم به درک هرچی میخواد بشه

-رفتم توی باغ تا تهیونگو ببینم!

صدای چی ای که گفتن انقدر بلند بود که ترسیدم بازم خانوم بیاد توی اتاق!
انگشتمو به نشونه ی هیس گذاشتم جلوی دهنم که رزی فوری نشست سر جاش و نیششو باز کرد و گفت:

-شوخی که نمیکنی؟کارای خاک بر سریم کردین؟

نیش بازشو که دیدم نیش منم باز شد و سرمو به نشونه ی مثبت تکون دادم.

که یهو رزی پوکر شد و یکی محکم کوبید تو سرم.

-اخ چرا میزنی؟خودت پرسیدی!

رزی: خجالت نمیکشی؟حالا من اسکلم همیشه میخندم دلیلم قانع کنندس تو چرا انقدر چشم دریده شدی زارت لبخند ژکوند میزنی؟

لیسا: رزی یه دقیقه خفه شو،جنی تو انقدر خری که نصف شب بلند شدی تو این سرما تا اون پسره رو ببینی؟ وقتی میگم لعنت تو هرچی عشقه شعور داشته باشین بدونین من یه چیزی میدونم که میگم دیگه!

رزی: اصلا رفتی قرار گذاشتی،دمت گرم!
رفتی با طرف کلی حرف زدین،دمت گرم!
اینو بگو،چطور چشمای کورت دید این همه پله رو اومدی بالا،هیچیتم نشد ولی منو به این گندگی ندیدی پخش شدی روم؟؟؟
یکی واسه من توضیح بده اینو من دیگه هیچی نمیگم!

Forever Young Where stories live. Discover now