part 58

247 34 7
                                    

روی تاب توی حیاط نشسته بودیم و حرف میزدیم...

تهیونگ: دوست دارم دربارت بیشتر بدونم جنی.. از خودت و علایقت بگو

_خب من آشپزی رو دوست دارم ولی فکر نکنم توش خوب باشم..

تهیونگ: به نظرم هر کی هر چیزی رو دوست داشته باشه توش خوبه...دیگه چیا دوست داری؟

_خیلی چیزا هست مثل عکاسی...گیتار زدن کلا موسیقی!

خندیدم و ادامه دادم:
_خوردن و خوابیدن

تهیونگ : این دوتا اخری دقیقا علایق یونگیه!

با تعجب گفتم:
_یونگی کیه؟

تهیونگ: خب... ما فقط شش نفر نیستیم یونگی هم دوست صمیمی ماست بخاطر اینکه از دبیرستان کارآموز بوده کمتر میبینیمش و تازه هم دبیو کرده...
ولی از همه چی خبر داره!

_ جدی؟ کنجکاوم ببینمش

تهیونگ: امشب رسید اینجا واسه استراحت و تفریح فردا میتونی ببینیش

-خوبه پس، فردا میبینمش..
خب حالا نوبت منه سوال بپرسم ازت...

نگاهی بهم انداخت و با خنده گفت:
- تو که تا همو میبینیم همینو میگی پس بپرس.

دستمو روی چونم گذاشتم و گفتم:
-دقیق چند سالته؟؟؟

- ۲۱ با بقیه پسرا همسنم ولی جین هیونگ یه سال ازمون بزرگتره و نامجون هیونگ سه سال...

اهانی گفتم

سوال اصلیم یادم افتاد:
_یه سوال جدی دارم.

+بپرس

دستامو توی هم گره زدم و گفتم:

_میشه یه بیوگرافی کوچیک از شخصیت پسرا بدی.
دوست دارم بدونم و اینکه سوال اصلی اصلیم اینه چرا وقتی تو جرات حقیقت از جیهوپ پرسیدم دختری توی زندگیت بوده یا نه اونقدر عصبی شد که پاشد و بازیو به هم زد؟

حرکت دست تهیونگ توی موهام متوقف شد و نفس عمیقی کشید و گفت:

_دوست داری بدونی؟

سرمو تند تند تکون دادم و اوهومی گفتم که همونطور که به رو به روش نگاه می کرد گفت:

-پس اول سوال دومتو جواب میدم.
چون جیهوپ قبلا نامزد داشته!

با تعجب و بهت سرمو از روی پاش برداشتم و نشستم.

-شوخی میکنی؟

با چشماش علامت داد که دوباره دراز بکش رو پام،با همون تعجبی که توی صورتم مشهود بود دوباره دراز کشیدم که ادامه داد:

_نه شوخی نمیکنم،کجاش عجیبه؟؟؟
جیهوپ نامزد داشت،وقتی ۱۸سالش شد خانوادش گفتن باید بری آمریکا، همون موقع که سال سومی بودیم اون یه سال جهشی خونده بود و زودتر از ما رفته بود دانشگاه... اما نمیخواست بخاطر دختره بره.
توی همون موقعی که با خانوادش درگیر بود
دختره تصادف بدی کرد و رفت توی کما و سه روز بعدشم فوت کرد.

Forever Young Where stories live. Discover now