وان دایرکشن واسه خیلیا یه اسم گروه سادس،واسه خیلیا هم گروه مورد علاقه،اما مطمئنم واسه عده کمی انقد که برای من مهمه،مهمه.من جونم بسته به این گروهه.با امسال میشه 5 سال که من دیوانه وار عاشقشونم.مطمئنم هیچوقت هم حتی یه ذره از عشقم کم نمیشه
اما دیدنشون برام شده مثل یه خواب.یه آرزو.آخه من تو ایران زندگی میکنم.پسرا برای امنیتشونم که شده نمیتونن بیان اینجا.و خانواده من توی شرایطی نیستن که بتونن آرزوی منو به واقعیت تبدیل کنن.من شکایتی ندارم.اما همیشه امیدوارم که یه روز دستامو دور بدن پر از عضله لیام حلقه کنم و بهش بگم که چقد دوسش دارم.یا به لویی بگم که میدونم خنده هاش داره راز های درونشو میپوشونه.به نایل بگم که منم مثل اون دیوونه غذام حتی شاید بیشتر از اون.زین هم که دیگه داداشمه.هم آقاس هم شبیه ایرانیاس و صد البته فریبنده.اما هری...نمیدونم چی بگم.همیشه هریو کمتر از همه دوست داشتم توی گروه.به نظرم داره تظاهر میکنه.به اینکه متواضعه،فروتنه.میگه دوست داره که دختر آیندش هری رو بخاطر خودش بخواد نه پول و موقعیت و اینجور چیزا.اما این نیست.هری دقیقا دنبال کسیه که تحسینش کنه.میخواد همه بهش بگن که دیوونشن.دوست داره که هر سری میره بیرون 100 تا دختر بریزن سرش و بخاطر یه عکس از سر و کول هم بالا برن.نمیگم این رفتار بده یا خوب چون شاید اگه منم مثل اون توی این شرایط بودم دلم همینو میخواست.میخواست که کلی پسر از سر و کولم بالا بره.شایدم این بخاطر سنش باشه.شاید اگه بزرگتر بشه خوب بشه.اما درهر صورت اگه ببینمش بهش میگم که هری باش و تظاهر نکن به چیزی که نیستی.شاید هری واقعی حتی جذاب تر از اینی باشه که داری سعی میکنی باشی
《خیال پردازی بسه دختر جون.برو سر کارت مگه درس نداری؟》
چشم ذهن عزیزم.دارم میرم
کتابامو باز کردم و مشغول شدم
ساعت از دستم در رفت
پاشدم یه چرخی بزنم به قول مامانم یه بادی بخوره به کلم
_مامان؟؟
مامان: بله؟
_کجایی؟
مامان: پایینم
از پله ها رفتم پایین.عین همیشه مشغول گل و گلدوناش بود
مامان: برو یه چیز بخور از تو یخچال
_چشم.شما فقط دستور بده خانم خونه
مامان: برو لوس نکن خودتو
با خنده رفتم سر یخچال.تبلتو گرفتم دستم و رفتم تو اینستا
هری استایلز 2 دیقه پیش پست گذاشته
عین همیشه بهش دی ام دادم.میدونم نمیبینه اما شانسه دیگه..
اینبار عین بقیه وقتا چرت و پرت ننوشتم.احساسمو نوشتم بهش.گفتم که تظاهر نکنه و خودش باشه.سند که شد تبلتو بستم و گذاشتم روی اپن و رفتم باز پیش مامان
_مامان بسه دیگه.جنگل شده این پایین.بیخیال
مامان: ببین چه خوشگله.اصن زندگی میده به آدم.چطوری دلت میاد بگی بسه؟؟
《دلم نمیاد بگم بسه.گفتم که باهات کل کل کنم.》
اینو تو دلم گفتم.و در عوض بهش لبخند زدم
مامان: پاشو برو سر درس دیگه.10 دیقه درس میخونی نیم ساعت استراحت
_10 دیقه؟؟؟؟
مامان: برو با من کل کل نکن
《عاشقتم》
اینم باز تو دلم گفتم و این بارم فقط بهش لبخند زدم و پاشدم که برم سر درس
داشتم از کنار آشپزخونه رد میشدم که چشمم افتاد به تبلت
خواستم برش دارم که صدای نفس از تو حال اومد
نفس: کارش دارم دست نزن بهش
_خب با گوشیت کار کن
نفس: نه باید عکس بفرستم
_باشه
رفتم و گوشیمو برداشتم و رفتم تو اتاقم
درو که بستم گوشیو چک کردم
وایسا ببینم...
چی؟؟؟؟؟؟
@harrystyles saw your photo
@harrystyles liked your photo
@harrystyles left a comment on your photo
3بار چشمامو بستم و باز کردم.اما خودش بود.همین بود
انتظار داشتم عوض بشه.اسمش یه آدم دیگه بشه یا حتی یه r اضافه یا یه چیز اضافه دیگه پیدا کنه.اما نمیشد.چند بار دیگه مرورش کردم.پیشونیم عرق کرده بود و دستام یخ بود
میترسیدم حتی برم کامنتشو ببینم
وای خدا
چی گفته یعنی؟؟
_نفسسسسسسسسس؟؟؟
نفس: وای ترسیدم.چی شده؟؟؟
_بیاااااااا
بعد از چند ثانیه.اومد تو اتاق و درو بست.با دست لرزون گوشیو دادم دستش.چند بار پلک زد و یه صدای سرفه عمیق از دهنش اومد بیرون.چشماش تقریبا داشت میوفتاد رو زمین
نفس: خب باز کن ببین چی نوشته
_میترسم.تو باز کن
نفس: بسم الله
با دستای لرزون ازم گرفت و بعد از اینکه باز کرد دوباره داد دستمThats not true.maybe half of it is true but not all.I want girls around but I'm not pretending
(ترجمه: این درست درست نیست.شاید نصفش درست باشه اما نه همش.من دلم میخواد دخترا دور و برم باشن اما تظاهر نمیکنم)اینو که دیدم انگار نه انگار هریه.یه لحظه همه ترسم ریخت و جواب دادم
Yes you do.cuz you said you won't have gf.you still don't have one but go out everyday with a different girl
(ترجمه: چرا میکنی.چون گفتی دوست/دختر نخواهی داشت.هنوزم نداری اما هر روز با یه دختر جدید میری بیرون)همون ثانیه جواب داد
I'm sry.but it's not my fault.I wanna find my girl
(ترجمه: ببخشید اما این تقصیر من نیست.من میخوام دختر خودمو پیدا کنم)این هری استایلز از وان دایرکشن نیست.دوستمه.میتونم حسش کنم
I know but you should do it in it's proper way.not tasting every girl and then throw them away
(ترجمه: میدونم اما باید از راه درستش وارد شی. نه اینکه همه دخترا رو امتحان کنی و بعدش پرتشون کنی یه گوشه)انگار گوشیشو زمین نمیذاره
I dont tast them.how dare you talk to me like that??
(ترجمه: من امتحانشون نمیکنم.چطور جرئت میکنی اینطوری باهام حرف بزنی؟؟ )منظور بدی نداشتم به خدا...
Im sry but look.you just turned to that harry who I told u
(ترجمه: ببخشید اما ببین.همین الان به اون هری ای که بهت گفتم تبدیل شدی )چرا انقد احساس صمیمیت میکنم؟؟
Guess you're right. I'm sry.but I really love all my fans
(ترجمه: فک کنم حق با توئه. ببخشید اما من واقعا همه طرفدارامو دوست دارم )چرا هنوز داره جواب میده؟؟؟
I know.just don't pretend ok?be yourself I may love u more that way
(ترجمه: میدونم.فقط تظاهر نکن باشه؟ خودت باش شاید من اونجوری بیشتر دوستت داشته باشم)خیلی رک حرف میزنم؟؟
I'll do my best.tnx for saying.nice chat.have a nice day.all the love x H
(ترجمه: تموم سعیمو میکنم.مرسی که گفتی.چت خوبی بود.روز خوبی داشته باشی.با همه عشقم H x )ناراحت نشد.چرا؟؟؟
Have a nice day too.bye
(ترجمه: تو هم روز خوبی داشته باشی.بای )
YOU ARE READING
Lovely Nightmare (persian)
Fanfictionسلام *کابوس دوست داشتنی* داستان زندگی خیلی از ماهاست.دایرکشنرای ایرانی.کسایی که برای دیدن پسرا تقریبا ناامیدن اما یه چیزی تموم نا امیدی مانیا رو تبدیل به امید میکنه.یه DM . DMی که توسط هری استایلز پاسخ داده میشه اما این همه ماجرا نیست مانیا تنها نیس...