زین یه کاغذ داد بهم.رفتم کنار دیانا وایسادم و با هم خوندیمش.متنش خیلی قشنگ بود
زین آهنگو پلی کرد و به هری شروع کرد توضیح دادن که کجا باید شروع کنه.یه سری اصطلاحات هم به کار میبردن که من نمیفهمیدم چی میگن
بعد از چند بار تمرین آهنگو پلی کرد و هری بعد از چند ثانیه شروع کرد به خوندن
عین توی کنسرتا چشماشو میبست و باز میکرد.صورتشو جمع میکرد.به همه جا نگاه میکرد اما هیچ جا رو با دقت نمیدید.ذهنش کاملا پیش نتا بود و حواسشو دقیق جمع کرده بود که روی نتا بخونه و اشتباه نشه
بعد چند ثانیه مکث کرد.زین آهنگو قطع کرد و اونم هدفونو آورد پایین.زین براش چندتا چیزو توضیح داد و دوباره آهنگو پلی کرد
این کار چندین بار تکرار شد تا اینکه بالاخره زین گفت: اینبار خیلی خوب شدحالا نوبت زین بود.عین هری چندبار خوند و هری هی براش توضیح داد تا بالاخره مال اونم خب شد
دیانا: تموم شد؟
هری: نه زین یه چندتا نت بالا (high note) هم داره.باید اونا رو هم ضبط کنیم
دیانا چشماش برق زد.دقیقا میدونم عاشق نتای بالا و به اصطلاح خودش جیغای زینه
زین دوباره هدفونو گذاشت تو گوشش.اینبار انگشتشو آورد بالا و با ریتم آهنگ تکونش داد.بعد از چند ثانیه به قول دیانا شروع کرد به جیغ زدن
چشمای دیانا روی اون دو سه تا رگ روی گردنش که موقع داد زدن میومدن بیرون قفل شده بود و داشت لبخند میزد
اومد کنار من وایساد و دم گوشم گفت: بهش بگو خفه شه.کثافتدیانا یکی از کارایی که خیلی قبلنا انجام میداد این بود که آهنگای وان دی رو گوش میداد و به نتای بالای زین که میرسید دم گوش من کلی به زین فحش میداد و بعدشم بغض میکرد که چرا نمیتونه ببینتش
یاد اون خاطرات افتادم و لبخند زدم.بهش نگاه کردم و دیدم اونم هنوز داره لبخند میزنه
فحش دادن همیشه برای ما یه جور ابراز علاقه خیلی زیاد بوده.من به لیام میدادم و اون به زین.حالا بفرمایین.زین جلوش داره میخونه.بالاخره به آرزوش رسید و زینو در حال خوندن دید
به خودم که اومدم دیدم دیا داره میره سمت زین.این بار دوم یا سومی بود که زین داشت میخوند.اینبار چشماشو بسته بود و یه اخم خیلی خفیف روی پیشونیش بود
دیانا انگار هیبنوتیزم شده بود.رفت جلو و دستشو گذاشت روی گردنش.دقیقا روی اون رگا.زین انتظار این حرکتو نداشت به خاطر همین یه ذره پرید عقب اما بعدش هدفونو درآوردزین: چی شده؟
هری وقتی دید زین دیگه نمیخونه آهنگو استپ کرد
دیانا: بخون دوباره
زین متعجب بهش نگاه کرده بود.اگه مطمئن نبودم که دوسش داره حتما میگفتم قیافش شبیه کساییه که داره به یه دیوونه نگاه میکنه
دیانا: بخون
زین همونیو که داشت میخوند دوباره خوند و اون رگا دوباره اومدن بیرون
من از این فاصله واضح میتونم ببینمشون
دیانا دستشو روشون حرکت داد و زین تازه فهمید قضیه چیه
دیانا ما رو یادش رفت.یه ذره پاشو بلند کرد و لبشو دقیقا گذاشت روی اون رگ و بوسیدش
من شرط میبندم این کار همیشه جزو لیست کارای *باید تا آخر عمر انجام بدم* دیانا بوده.حالا انجامش داد
با دیدن دیانا و زین که دیگه ما رو فراموش کرده بودن بی اختیار رفتم پیش هری و رو پاش نشستم و دستمو گذاشتم دور گردنش
KAMU SEDANG MEMBACA
Lovely Nightmare (persian)
Fiksi Penggemarسلام *کابوس دوست داشتنی* داستان زندگی خیلی از ماهاست.دایرکشنرای ایرانی.کسایی که برای دیدن پسرا تقریبا ناامیدن اما یه چیزی تموم نا امیدی مانیا رو تبدیل به امید میکنه.یه DM . DMی که توسط هری استایلز پاسخ داده میشه اما این همه ماجرا نیست مانیا تنها نیس...