{{داستان از نگاه مانیا}}
.
.
.
دوستی من و هری امروز یکساله میشه
من و هری و مامان و بابا و نفس و آنه و جما همگی توی خونه بیرون از شهر هری، در واقع خونه من و هری، قراره جشن بگیریم
من توی خونه خودم حاضر شدم.لباس مجلسیمو پوشیدم و کارا عین همه این مدت به بهترین نحو آرایشم کرد
هری گفت خودش میاد دنبالم.بخاطر همین خواست من توی خونه خودم حاضر شم
صدای زنگ در اومد.ناتالی رفت درو باز کرد
من هنوز توی انتخاب کفشم نیاز به کمک دارم اما بالاخره یکیو برداشتم و رفتم سمت در.هری اومد سمتم و دستمو گرفت و بوسید_چه جنتلمن شدی
چال روی گونش که بخاطر این جملم بوجود اومده بودو بوسیدم.دستمو گرفت و رفتیم سمت در
_رانندت کو؟
هری: گفتم نیاد.خودم میخوام رانندگی کنم
_این همه تغییر برای چیه؟؟ من باید بترسم از این تغییرات؟؟
هری: من فقط خواستم متفاوت باشه
_باشه
درو برام باز کرد و نشستم.خودشم رفت روی صندلی راننده نشست
تو کل مسیر دستش روی پام بود و داشت قضیه جولیان و لوییو تعریف میکرد که چطور سر یه آهنگ بحثشون شده.همش لبخند میزد و این هیجانش برای تعریف بیشتر باعث میشد لبخند بزنم تا خود ماجرا
تصمیم گرفتیم ماشینو پارک کنیم و یه مسافت چند قدمیو پیاده روی کنیم تا ازمون عکس بگیرن.هری درو برام باز کرد و با هم شروع کردیم به قدم زدن"هری...مانیا..."
سرامونو همزمان برگردوندیم.چندتا فلش دوربین خورد توی چشمون اما باز برگشتیم و به راهمون ادامه دادیم
به دم در که رسیدیم قبل از اینکه بریم تو هری دستمو گرفت.برگشتم بهش نگاه کردمهری: چرا امروز بهشون کادو ندیم؟
_به کیا؟
هری: پاپارازیا
_چه کادویی؟
هری: بذار تیتر اول خبرا شیم
_نمیدونم
هری: اینجوری همه میفهمن ما قراره تا آخر با هم بمونیم
_باشه
سرشو آورد نزدیک تر
من نمیدونم چطور دهنش همیشه طعم نعنا میده؟در صورتی که دهن من مطمئنم همیشه طعم قهوه میده.اونم بخاطر اعتیاد بیش از حدم به قهوه س
صدای فلش دوربینا بیشتر و تند تر شد.دستمو گذاشتم لای موهاش و سرشو به خودم چسبوندم.اونم دستشو گذاشت دوطرف کمرم.سرمو کم کم کشیدم عقب و بهش نگاه کردم.پیشونیشو گذاشت روی پیشونیمهری: دوستت دارم
_منم دوستت دارم
گوشه لبشو آروم بوسیدم
هری: بریم تو؟
_بریم
دستشو گذاشت روی دستگیره در اما قبل از اینکه بریم تو برگشت به پاپارازیا نگاه کرد
YOU ARE READING
Lovely Nightmare (persian)
Fanfictionسلام *کابوس دوست داشتنی* داستان زندگی خیلی از ماهاست.دایرکشنرای ایرانی.کسایی که برای دیدن پسرا تقریبا ناامیدن اما یه چیزی تموم نا امیدی مانیا رو تبدیل به امید میکنه.یه DM . DMی که توسط هری استایلز پاسخ داده میشه اما این همه ماجرا نیست مانیا تنها نیس...