chapter 9

1.1K 134 37
                                    

_hey girl its time to know about the surprise.remember it?
(ترجمه: هی دختر دیگه وقتشه درباره اون سورپرایز بدونی.یادته؟)

_sure...tell me...Im just dying to know
(ترجمه: معلومه...بگو..دارم میمیرم که بدونم)

_we r coming to Iran.dont wanna have concert.just wanna visit the country..heard alot about it...so its time to come
(ترجمه: ما داریم میایم ایران.نمیخوایم کنسرت داشته باشیم.فقط میخوایم کشورو ببینیم.خیلی دربارش شنیدم پس دیگه وقتشه که بیایم اونجا)

_shouldnt be serious...omg...dont do that..its gonna be dangrous..they can arrest u
(ترجمه: تو جدی نمیگی..اوه خدا..این کارو نکنین..این ممکنه خطرناک باشه..اونا میتونن دستگیرتون کنن)

_its been so long that we r planning on it.dont worry
(ترجمه: خیلی وقته ما داریم برای این برنامه ریزی میکنیم.نگران نباش)

_r u sure???
(ترجمه: مطمئنی؟)

_yeah..tell Nafas too..she'll be so happy too..and we'll land in 5 days..u should be our tour leader to show us everywhere
(ترجمه: آره..به نفس هم بگو..اونم خیلی خوشحال میشه..و ما 5 روز دیگه میایم..تو باید تور لیدرمون بشی و همه جا رو بهمون نشون بدی)

_will u all come?
(ترجمه: همتون میاین؟)

_yeah.Liam, Loui, Niall, Zayn, Eleanor and I will come with 5 bodyguards..I guess its enough
(ترجمه: آره.لیام، لویی، نایل، زین، النور و من با 5 تا بادیگارد..فک کنم کافی باشه)

_wow...what a huge surprise...I still cant breathe.. Im gonna tell Nafas
(ترجمه: واو..عجب سورپرایز بزرگی..من هنوزم نمیتونم نفس بکشم..میخوام برم به نفس بگم)

_yeah tell her and wait for us...bye. All the love x H
(ترجمه: آره بهش بگو و منتظرمون باشین..بای. با همه عشقم H x )

_sure...bye..good luck
(ترجمه: حتما..بای..موفق باشی)

_نفسسسسسسس؟؟؟نفسسسسس؟؟؟

نفس: چه خبرته؟؟؟؟

_بیاااااااا..بدو...بدو...بدووووووو

نفس: ای بابا اومدم

ماجرا رو براش به زور و با کلی نفس نفس زدن تعریف کردم و تو یه ثانیه هر جفتمون داشتیم از خوشحالی میمردیم اما نفس تو یه ثانیه چیزی گفت که لبخندم خشک شد

نفس: مامان اینا.....

اصلا حواسم به اونا نبود.چی بگیم؟باور میکنن اصن؟؟

_باید بگیم.نمیتونیم پنهون کنیم که

نفس: آره.کاش باور کنن

آروم با هم پاشدیم و با ترس و لرز رفتیم پیش مامان اینا و براشون قضیه رو تعریف کردیم.همه چیو.حتی تک تک حرفامونم گفتیم

بابا: مطمئنی مانیا؟به همه چی مطمئنی؟

_بهم اعتماد داری؟

Lovely Nightmare (persian)Where stories live. Discover now