خونه که رسیدیم دیانا و زین تو بغل هم خواب بودن.بدون اینکه سر و صدا کنم ساکای زینو گذاشتیم تو اتاق و چمدون دیانا رو هم آماده کردم.من و هری هم رفتیم کنارشون خوابیدیم و اون 4 تا هم رفتن تو اتاق نفس
_دلم برات تنگ میشه
از پشت بغلم کرده بود و سینش میخورد به کمرم.دستشو گرفتم و با انگشتاش بازی کردم
هری: منم همینطور
_کی برمیگردین؟
هری: تو چرا نمیای؟
_مدرسه دارم.تا الانم که نرفتم کلی قراره دعوام کنن.مطمئنم. بعدشم کنکور... اگه بخوام بیام از تیر به بعد میتونم
هری: تا اون موقع که کاراتو ردیف میکنم کلا بیای اونجا زندگی کنی.این چند ماهو چیکار کنیم؟
_اسکایپ...واتس اپ...اسنپ چت...کیک...اینستا...این همه چرت و پرت...باهم حرف میزنیم تا تموم شه
دستاشو از دورم باز کرد.برگشتم سمتش.به آرنجش تکیه داد تا خوب ببینتم
هری: یعنی تو به اینا راضی ای ؟
_نه...معلومه که نه...اما چاره ای نیست دیگه.باید سر کنیم
هری: چرا چاره ای هست
_چی؟
هری: من میام. تو هم بیا. چند بار من میام چند بارم تو.تا کنکورتو بدی و کلا بیای اونجا. اصلا چرا باید کنکور بدی وقتی میخوای بیای اونجا؟_نمیدونم.چون 6 ماه براش زحمت کشیدم.بالاخره ببینم چیکار کردم
هری: خب به دردت نمیخوره.بیا اونجا هر رشته ای دلت خواست بخون
_نمیدونم.حالا بیا فعلا بیخیال شیم.تا اون موقع تصمیم میگیرم
دستمو انداختم دور گردنش و هولش دادم تا دراز بکشه.خودم روی آرنجام تکیه دادم تا خوب بتونم ببینمش
هری: حالا چی بگیم؟
_کندال جنر...
قیافشو شبیه کسایی کرد که دارن بالا میارن و من بی صدا خندیدم
_تیلور سویفت
دوباره همون کارو کرد
_کارا
بازم تکرار کرد
_پگی...کارولاین...کیتی پری و...
هری: کیتی پری چرا؟
_توی اون شو یادت نیست بوسیدیش؟
صورتشو کج کرد
_نفس خیلی حساسه رو کیتی.فک کنم توی اینستا بلاکش کرده.منم فک کنم باید بکنم
هری: دوستی های پولی. تبلیغاتی. اینا همش برای تبلیغ بود و موفق هم بود.من حتی کندالو نبوسیدم
_خدا رو شکر.همون عکس بوسیدن پگی و کیتی و تیلور بسه...
هری: حسود
YOU ARE READING
Lovely Nightmare (persian)
Fanfictionسلام *کابوس دوست داشتنی* داستان زندگی خیلی از ماهاست.دایرکشنرای ایرانی.کسایی که برای دیدن پسرا تقریبا ناامیدن اما یه چیزی تموم نا امیدی مانیا رو تبدیل به امید میکنه.یه DM . DMی که توسط هری استایلز پاسخ داده میشه اما این همه ماجرا نیست مانیا تنها نیس...