chapter 5

1.2K 154 39
                                    

هوفففففف...

_جونم دراومد...

نفس: معلومه

_این چرا جواب منو میده؟؟؟

نفس: Cuz u r a weird girl

_پاشو برو خودتو مسخره کن...

زدیم زیر خنده و بعد از اینکه کلی منو اذیت کرد رفت تو اتاقش که درس بخونه
منم دوباره رفتم سر گوشیم و 100بار دیگه حرفامونو خوندم

***

نفس گرمش پوستمو قلقلک میداد.لباشو گذاشت رو گونم شروع کرد به بوسیدن صورتم.گونم.پیشونیم.چونم

"بلند شو دیگه زیبای خفته"

نفسش بوی نعنا میداد.همون بویی که انتظارشو داشتم
تا اومدم چشمامو باز کنم لبشو گذاشت روی پلکام و بوسیدشون.بی اختیار دستمو انداختم دور گردنش و از روی خودم هولش دادم تا کنارم رو تخت بخوابه.سرمو گذاشتم روی سینش.همونجایی که همیشه دلم میخواست بذارم.دستشو گذاشت تو موهام و شروع کرد به نوازششون.یه شاخشو گرفت و دور انگشتش حلقه میکرد
اینجا بهشت منه.سرم روی سینه پهنش و دستای بزرگش دور تنم
سرمو بوسید و گفت: نمیخوای بیدار شی؟کلی کار داریما
برخلاف میلم چشمامو باز کردم و سرمو گرفتم بالا تا چشای قهوه ایشو ببینم

وایسا ببینم

این کیه؟

هری؟؟

از فرط تعجب چشمام داشت از حدقه میزد بیرون
پس...پس...لیام؟؟؟

"چی شده زیبای خفته؟نمیخوای بوس صبح بخیرمو بدی؟نبوسیدمت تا خودت اینکارو کنی"

لیام؟...لیام پس چی؟

انگار دهنم باز نمیشد تا کلماتو ادا کنم
صورتشو آورد نزدیک.خواستم برم عقب اما انگار یکی نگهم داشته بود که تکون نخورم

لبشو گذاشت رو لبم

"مانیا؟؟"

سرمو به طرف صدا برگردوندم

لیام بود.سوفیا توی بغلش بود.با همون بیکینیه سفید

_نه..نه...من لیامو میخوام..بسه...بسه..بهش دست نزن

"هی هی...چته دختر؟؟؟چی شده؟؟؟چشماتو باز کن ببینم"

چشمامو باز کردم.خیس عرق بودم و دستای نفس رو شونم بود

_نفس..من..

نفس: باشه..باشه...آروم باش..ببین منو...گریه نکن..خواب میدیدی...ببینمت...مانیا منو ببین...خواب میدیدی...آروم باش

با شنیدن این کلمات که خواب میدیدم،آروم شدم...خدا رو شکر که خواب بود
دستمو کشیدم روی پیشونیم تا عرقو پاک کنم.بعدم کشیدم روی چشمام تا اشکارو ببرم کنار.اشکایی که معلوم نیست چندین ماه یا حتی سال از آخرین باری که روی گونم ریخته شدن میگذره

Lovely Nightmare (persian)Where stories live. Discover now