chapter 32

906 114 25
                                    

صدای پای یکی توجهمونو جلب کرد.سرامونو به طرف صدا برگردوندیم اما کسی نبود.یعنی رفته بود.مطمئنم بین اون درختا و اینا قایم شده
هری گوشیشو درآورد و تو یه ثانیه به یکی زنگ زد

هری: فک کنم ازمون عکس گرفت.نمیخوام عکسا رو جایی ببینم

لحنش منو یاد فیلمای دهه 40 آمریکا انداخت.اون لحن دستوری و قاطع باعث شد یه لبخند بزنم

هری: اینکه ازمون عکس انداختن خنده داره؟

_نه خیر لحن تو خنده داره

اداشو درآوردم و با هم خندیدیم.اصلا یادمون رفت باید نگران اون عکسا باشیم.یه لحظه یادم افتاد اگه این عکسا پخش بشه من دیگه نمیتونم برم ایران. لرزیدم

هری: چی شد؟

_عکسا پخش نمیشه دیگه مگه نه؟

هری: اگه من نخوام نه.چطور؟

_آخه اگه پخش شه من نمیتونم هیچوقت برم ایران

مطمئنم حس ناراحتی توی چهرم بیشتر از چیزی بود که انتظارشو داشت.چون همون لحظه گوشیشو دوباره از تو جیبش درآورد

هری: عکسا به هیچ وجه پخش نشن

خیالم راحت شد

_نه سلام نه خداحافظ نه تشکر.این همه بی ادبی از کجا اومده؟؟

هری: من رئیسم.نمیتونم وقتمو با این تعارفای الکی هدر بدم

_رئیس منم.بعدشم تو وقتتو هدر نمیدی.پسر خوبی باش

هری: بله خانم

_خوبه

دستشو گرفتم و با هم کنار رودخونه راه رفتیم
بعد از چرخیدن توی اون نون فروشی که قبل از ایکس فکتور توش کار میکرد یه سر رفتیم دبیرستانی که توش درس میخوند رو هم دیدیم
مسلما کلی دانش آموز ریختن سرمون و هی ازمون عکس و امضا میخواستن.هری هم با اصرار من با بیشترشون عکس انداخت

هری: تو چرا انقد اصرار داری که بهشون توجه کنم؟

_چون من خودمم یه روزی مثل اونا بودم.توجه میخواستم.دقیقا درکشون میکنم چه حسی دارن.بعدشم تو اگه الان هری استایلز شدی بخاطر رای های اونا توی ایکس فکتور بود.بخاطر توجهی بود که اونا بهت کردن.نباید بهشون بی محلی کنی

هری: همشون خوب نیستن

موج غم اومد تو چهرش و من دقیقا میدونم داره درباره کیا حرف میزنه.سرمو گذاشتم رو سینش و اونم چونشو گذاشت رو سرم و دستاشو گذاشت رو کمرم

_میدونم.اما همه جا خوب و بد هست.متاسفم که انقد اذیتت میکنن

هری: نباش عزیزم

موهامو بوسید و دوباره چونشو گذاشت رو سرم
چند دیقه همونجوری موندیم و بعدش رفتیم نهار خوردیم
دوباره برگشتیم کنار اون رودخونه و رو چمنا نشستیم و حرف زدیم
چند دیقه بعد گوشیش زنگ زد و من از تو بغلش اومدم بیرون اما با یه دستش کمرمو نگه داشت

Lovely Nightmare (persian)Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon