≼𝐆𝐨𝐥𝐝𝐞𝐧 𝐞𝐲𝐞𝐬≽

6.2K 455 48
                                    

≼چـشم های طـلـایـی≽

"سئـول کره جنـوبی 2022"

-معروف به مـکس؛ دیروز چتاشون رو هـک کردم. این یکی دیگه جدا پول سازه. هر گرم دو فاکینـگ میلیون!! من که از دستش نمیدم تهـیونگ، حداقل پول اتاق هایی که تو بار رزرو میکنم در میاد.

دست های گره شدش رو زیر چونش گذاشته بود و در حالی که سرش رو به اون تکیه داده بود، با دقت به حرف های پسـر مو بلـوند مقابلش که چند سالی میشد بهترین دوسـتش بود گوش میداد.

-ساعت چند؟
اون گفت و به دوست نابـغه اش خیره موند.

-از ساعت 8 شب شروع میشه. باید خـودمون رو تا 9 برسونیم کلاب.
-خوبه!

این اولین باری نبود که جـیمین براش شاه ماهی صـید می کرد. اونا حدود چند سالی بود که این تیـم خفن رو تشکیل داده بودن. اون خوب به یاد داشت! تهـیونگ و جیمین تقریبا دو هفته درگیر انتخاب اسم تیم بودن.

-حواست رو جمع کن. چیزای خوبی از معـاملات این یارو نشنیدم.
-بی خیال تهیونگ! مـا تو رو داریم. این یعنی ما از قبل هم برنده این بازی لعنـتی ایم.

اون چشمک جیمین کافـی بود تا تهیونگ بتونه منظورش رو بفهمه. خب آره با هدیـه ای که چند سال پیش از کائـنات دریافت کرده قطعا این کار براش مثل آب خوردن بود و البته بابتش کلی هم ممنـون بود. شاید مسخره به نظر بیاد ولی اون واقعا این به اصطـلاح هدیه رو داشت و احتمالا به خاطر همین بود که گاهی هیـولا یا ومـپایر صدا زده میشد.

تنه ای به پسر بزرگ تر زد و همزمان با اشاره به ساعـتش، به حرف اومد :
-به نظرم بهتره تن لـشتو جمع کنی و زودتر راه بیوفتیم.

*

با فشار دادن پاش روی پـدال ترمز، لا به لای خیابون های منطقه گانـگنام سئول، رو به روی ساختمان سـفید رنگ مقصد ایستاد.

(اوه فاک بالا نگه داشتن زیپ شلـوار اونم تو همچین کـلابی کار سختی به نظر میرسه)

اینو با خودش گفت و بعد از پارک کردن ماشین پیاده شد.
قدم های جیمـین به دنبال پسر به سمت ساختـمان کشیده شدن. صدای موزیک تا بیرون از ساختمان هم میومد و شاید این همون دلیلی بود که جیمـین به خاطرش، گوش هاش رو پوشـانده بود.

کمی جلوتر از درب ورودی، چندین مرد قـد بلند با هیکلـی تقریبا ورزیده ایستاده بودن و جیمین میتونست قسـم بخوره که بازو های مردی که از همشون جلوتر ایستاده بود، برای شکستن گردنش کافیه!

گارد امنـیتی! درسته یه همچین کلابی واقعا به این نیاز داشت.

-آقایون از طرف کی دعـوت شدین؟ اجازه ندارید برید داخل تا زمانی که کارت ورود رو نشون بدین.

کارت ورود! بی خـیال! این فاکینگ کلمات حتی برای تهیونگ آشـنا هم نبودن.
-خودمون از طرف خودمون دعـوت شدیم.
چیزی نگفت که چشم هاش رو به چشم های مرد مقابلش دوخـت. تهیونگ وقت زیادی نداشت و صادقـانه برای چیزی بیشتر از کل کل کردن با نگهبان های رقـت انگیز بار به اونجا اومده بود.

𝐕𝐄𝐍𝐎𝐌 | ونــومWhere stories live. Discover now