≼𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐫𝐞𝐟𝐥𝐞𝐜𝐭𝐢𝐨𝐧≽

1.9K 236 21
                                    

≼انعـکاسِ تـو≽

حدود یک ساعتی میشد که روی شن های نرم و خیس ساحل دراز کشیده بودن. ماه در آسمان و انعـکاسش در موج های کوتاه و بلند دریا دیده میشد.

ساحل از همیشه خلوت تر بود و حالا به جز تهـیونگ که جونگکوک رو در آغوشـش داشت، فرد دیگه ای دیده نمیشد. نسیم خنکی می وزید و موهاشون رو به این طرف و آن طرف می برد.
به اصرار جونگـکوک قدم در ساحل گذاشته و زیرنور ماه دراز کشیده بودن.

-آب رو دوسـت دارم! بهم آرامش میده.

جونگکوک درحالی که سرش رو روی سینه برهنه تهیونگ گذاشته بود گفت و به منـظره مقابلش خیره شد.
-شنا کنیم؟
-برای زخمت خوب نیست؛ سرما میـخوری!

این ممکن بود اما خب هیچکس به جز تهیونگ به این موضوع اهمیت نمیداد. کمی خودش روی سیـنه مرد بالا کشید و دوباره درخواست کرد.

-لطفا! من مطمئن میشم که بعدش آغوشت گرمم می کنه!
این جمله میتونست تا حد زیادی تهیونگ رو رام کنه اما نه امـشب!
پس فقط به جوابی خـشک اکتفا کرد.

-حتی فکرشم نکن که اینجوری فریبم بدی بچه!
اما انگار جونگکوک نمی خواست تـسلیم بشه و دست بردار نبود.
-خیلی بی رحمی! چطور میتونی این لذت رو ازم دریغ کنی؟
-من به فکرتم! ممکـنه غرق بشی.

-تو ازم محافـظت می کنی!
تهیونگ سکوت کرده بود. حتی اگه جونگکوک غرق میشد، تهیونگ نمی تونست نجاتش بده.
-فقط بی خیالـش شو.

تلاش کرد تا پسر رو از تصمیمِ بچگانه اش منصرف کنه اما درنهایت با جدا شدن سینه هاشون از هم و دویدن جونگکوک به سمت موج های خروشـان دریا، ابروهاش رو بالا انداخت. با تعجب به پسری که با لب های خنـدان، خودش رو به امـواج به هم ریخته دریا میسپـارد خیره شد.

-جونگکوک؛ لعنت بهـت صبر کن!

فحشی زیرلب زمزمه کرد و به دنـبال پسر دوید. بدن جونگکوک تا بالای زانو در آب فرو رفته بود.

-اما من شنـا بلند نیستم؛ جونگکوکا!

به آرومی گفت و درحالی که به جونگکوک زل زده بود، زانوهاش رو چسبید.
چی میشد اگه اتفاقی برای جونگکوک می افتاد؟ غریق نـجات های لعنتی حتی توی ساحل نبودن تا نجاتش بدن و تـهیونگ؟ اون فقط کمی از دریا می ترسید!

-بجنب تهیونگ! نمی خوای آب بازی کنی؟

نه! معلومه که نمی خواست! اون دریا به تنهایی می تونست تمامش رو ببلعه پس تهیونگ ترجیح میداد از تفنگ آب پاشش برای سرگرمی اسـتفاده کنه! این به کسی آسیب نمیزد.

-برگرد لطـفا. تو باید به حرفم گوش بدی.
-سعی نکن که مثل پیـرمردا نصیحتم کنی کیم!

تهیونگ می خواست دلیلی برای حاضر جوابی جونگکوک پیدا کنه اما لعنت بهش؛ اون پسر دیگه جونـگکوک نبود.

𝐕𝐄𝐍𝐎𝐌 | ونــومDonde viven las historias. Descúbrelo ahora